مهین
/mahin/
مترادف مهین: خوار، زبون، سست، ضعیف، بزرگ تر، بزرگ، بزرگترین
متضاد مهین: کهین
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: منسوب به ماه، زیباروی، بزرگترین، ( در قدیم ) بزرگتر، [این نام چنانچه به فتح اول ( مَهین ) mahin تلفظ شود مرکب از ( مَه = ماه، ین ( پسوند نسبت ) ) می باشد و منسوب به ماه است]، بزرگترین ( از نظر مقام و رتبه و ارزش ) [این نام چنانچه به فتح اول ( مَهین ) mahin تلفظ شود مرکب از ( مَه = ماه + ین ( پسوند نسبت ) ) می باشد و منسوب به ماه است]، مانند ماه
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
اندر آئید و ببینید اینچنین
سرد گشته آتش گرم مهین.
مولوی.
برای حاجت دنیا طمع به خلق نبردم که تنگ چشم تحمل کند عذاب مهین را.
سعدی.
مهین. [ م َ ] ( ع ص ) سست و ناتوان. ( دستور الاخوان ). خوار و سست. ( منتهی الارب ) ( مجمل اللغة ). ضعیف. ذلیل. بی مقدار. عاجز. پست. بی توان :
سجده میکرد او که ای کل زمین
شرمسار است از تو این جزو مهین.
مولوی.
- ماء مهین ؛ آب ضعیف. کنایه از نطفه است. ( از مهذب الاسماء ) : تبارک اﷲ از آن نقشبند ماء مهین
که نقش روی تو بسته ست و چشم و زلف و جبین.
سعدی.
|| اندک. حقیر. قلیل. || شیر زبان گز. || کم خرد و کم تمیز. ( منتهی الارب ). آن که تمیز و رایش ناقص باشد. || گشن که باردار نکند. ج ، مهناء. ( منتهی الارب ).مهین. [ م َ ] ( ص نسبی ) ( مه = ماه + ین ) منسوب به مه. رجوع به مه شود. || ( ص تفضیلی ، ص عالی ) مِهین. رجوع به مِهین شود.
مهین. [ م ِ ] ( ص تفضیلی ، ص عالی ) ( مه = بزرگ + ین ) بزرگتر. ( غیاث ). بزرگترین. ( برهان ). مقابل کهین. اکبر. اسن. بزاد برآمده ترین. آن بزرگتر به سال. سالخورده تر. کِبَرَة. فرزند بزرگتر :
از این هر سه کهتر بود پیش رو
مهین از پس و در میان ماه نو.
فردوسی.
چو شاه جهان باز شد باز جای به پور مهین داد فرخ همای.
فردوسی.
مهین دخت بانوگشسب سواربه من داد گردنکش نامدار.
فردوسی.
قاورد پسر مهین چغری بیک را ولایت کرمان مقرر شد. ( سلجوقنامه ظهیری ص 18 ). || مطلق بزرگتر. بزرگترین از لحاظ مقام و برتری : امیر عادل داناترین خداوند است
بزرگوارترین مهتر و مهین سالار.
فرخی.
حاسدم گوید چرادر پیشگاه مهتران ما ذلیلیم و حقیر و تو امینی و مهین.
منوچهری.
مهین نعمت ایمان شناس و بدان که ایمان ز ایزد گرامی عطاست.
ناصرخسرو.
بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
مهینه: بزرگ، بزرگتر، بزرگترین، منسوب به ماه، از نامهای زنان، خواروپست، سست رای، مهنائ جمع
( صفت ) ۱ - سست ضعیف . ۲ - خوار زبون .
دهی است جزئ دهستان قاقاران بخش ضیائ آباد شهرستان قزوین .
فرهنگ معین
(مَ ) (ص نسب . ) ۱ - منسوب به ماه . ۲ - نامی است از نام های زنان .
( ~. ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - سست ، ضعیف . ۲ - خوار، زبون .
(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) خوار دارنده ، اهانت کننده .
فرهنگ عمید
خوار، بی ارزش.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی مَهِینٌ: خوار و ضعیف - حقیر (از هون است که به معنای ضعف و حقارت است، و منظور فرعون از مهین بودن حضرت موسی (علیهالسلام) ، فقیر و تهی دست بودن ایشان است)
معنی مُّهِینٌ: خوار کننده (از هون است که به معنای ضعف و حقارت است )
ریشه کلمه:
هون (۲۶ بار)
توصیف عذاب به «مُهِیْنٌ» (خوارکننده و اهانت بار) از مادّه «هَوان» به خاطر آن است که جریمه، باید همانند جرم باشد، آنها نسبت به آیات الهی توهین کردند، خداوند هم برای آنها مجازاتی تعیین کرده که علاوه بر دردناک بودن، توهین آور نیز می باشد.
معنی مُّهِینٌ: خوار کننده (از هون است که به معنای ضعف و حقارت است )
ریشه کلمه:
هون (۲۶ بار)
توصیف عذاب به «مُهِیْنٌ» (خوارکننده و اهانت بار) از مادّه «هَوان» به خاطر آن است که جریمه، باید همانند جرم باشد، آنها نسبت به آیات الهی توهین کردند، خداوند هم برای آنها مجازاتی تعیین کرده که علاوه بر دردناک بودن، توهین آور نیز می باشد.
wikialkb: مُهِین
دانشنامه عمومی
مهین (روستا). مهین یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان سراب واقع شده است معنی لغوی مهین از واژه مهان یا سران و بزرگان گرفته شده است که اشاره به سکونت امرا و افراد قدرتمند چون امیر تومان سالارزاده و دیگر بزرگان مربوط به دوره قاجار و پهلوی است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: مهین (روستا)
پیشنهاد کاربران
مهین : خوار کننده
بززگ؛بزرگترین
پیشنهاد واژه : ( مِهانیدن/مِهاندَن، مِهان، مِهانِش و. . . )
در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " مِهینیدن" به چمِهایِ زیر بوده است:
بزرگ کردن، بزرگتر کردن، افزایش دادن، وسعت دادن، وسیع کردن
همچنین واژه یِ " مِهینیشن" به چمِ " افزایش، وسعت، بزرگی، توسعه، بزرگترسازی" بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
نکته:
در واژه یِ " مِهینیدن" که از سه تکواژِ ( مِه. ین. یدن ) ساخته شده است، " ین" نشانه یِ گذرا/سببی ساز ( Kausativ ) است که این نشانه در زبانِ پارسیِ کُنونی " آن" شده است ( مانندِ خوردن/خوراندن ) ؛ پس اگر بخواهیم کارواژه یِ " مِهینیدن" را به پارسیِ کُنونی برگردانیم، کارواژه یِ " مِهانیدن/مِهاندَن" را خواهیم داشت. همچنین بُنِ کُنونیِ کارواژه یِ " مِهینیدن"، " مِهین" بوده است که با تَراگردانی به زبانِ پارسیِ کُنونی واژه یِ " مِهان" را خواهیم داشت.
پس :
مِهانیدن یا مِهاندَن = بزرگتر کردن، افزایش دادن، توسعه دادن، وسیع کردن
اکنون اگر بخواهیم واژه یِ " مِهینیشن" را که از سه تکواژِ ( مِه. ین. یشن ) ساخته شده است، به زبانِ پارسیِ کُنونی برگردانیم واژه یِ " مِهانِش" را خواهیم داشت؛ چراکه " ین" همانگونه که در بالا گفته شد، در پارسیِ کُنونی " آن" شده است و پسوندِ نامسازِ " یشن" نیز در زبانِ پارسیِ میانه همان پسوندِ " ِش" در زبانِ پارسیِ کُنونی شده است.
پس:
" مِهانِش"= وسعت، بزرگی، افزایش، توسعه، بزرگتر سازی
کارواژه یِ " مِهانیدن/مِهاندَن" همچم و برابر با واژه یِ آلمانیِ " vergr��ern " است و برابر با واژه یِ " enlarge، increase ، magnify " در زبانهای رُمَنیک است.
واژه یِ " مِهانِش" نیز برابر و همچم با واژه یِ آلمانیِ " vergr��erung " است و همچنین برابر با واژگانِ " enlargement، increase ، magnification " در زبانهایِ رُمَنیک می باشد.
پَسگَشت:
1 - رویبرگِ 55 ، 119 و 167 از نبیگِ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" نویسنده: "دیوید مک کنزی"
در زبانِ پارسیِ میانه واژه یِ " مِهینیدن" به چمِهایِ زیر بوده است:
بزرگ کردن، بزرگتر کردن، افزایش دادن، وسعت دادن، وسیع کردن
همچنین واژه یِ " مِهینیشن" به چمِ " افزایش، وسعت، بزرگی، توسعه، بزرگترسازی" بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
نکته:
در واژه یِ " مِهینیدن" که از سه تکواژِ ( مِه. ین. یدن ) ساخته شده است، " ین" نشانه یِ گذرا/سببی ساز ( Kausativ ) است که این نشانه در زبانِ پارسیِ کُنونی " آن" شده است ( مانندِ خوردن/خوراندن ) ؛ پس اگر بخواهیم کارواژه یِ " مِهینیدن" را به پارسیِ کُنونی برگردانیم، کارواژه یِ " مِهانیدن/مِهاندَن" را خواهیم داشت. همچنین بُنِ کُنونیِ کارواژه یِ " مِهینیدن"، " مِهین" بوده است که با تَراگردانی به زبانِ پارسیِ کُنونی واژه یِ " مِهان" را خواهیم داشت.
پس :
مِهانیدن یا مِهاندَن = بزرگتر کردن، افزایش دادن، توسعه دادن، وسیع کردن
اکنون اگر بخواهیم واژه یِ " مِهینیشن" را که از سه تکواژِ ( مِه. ین. یشن ) ساخته شده است، به زبانِ پارسیِ کُنونی برگردانیم واژه یِ " مِهانِش" را خواهیم داشت؛ چراکه " ین" همانگونه که در بالا گفته شد، در پارسیِ کُنونی " آن" شده است و پسوندِ نامسازِ " یشن" نیز در زبانِ پارسیِ میانه همان پسوندِ " ِش" در زبانِ پارسیِ کُنونی شده است.
پس:
" مِهانِش"= وسعت، بزرگی، افزایش، توسعه، بزرگتر سازی
کارواژه یِ " مِهانیدن/مِهاندَن" همچم و برابر با واژه یِ آلمانیِ " vergr��ern " است و برابر با واژه یِ " enlarge، increase ، magnify " در زبانهای رُمَنیک است.
واژه یِ " مِهانِش" نیز برابر و همچم با واژه یِ آلمانیِ " vergr��erung " است و همچنین برابر با واژگانِ " enlargement، increase ، magnification " در زبانهایِ رُمَنیک می باشد.
پَسگَشت:
1 - رویبرگِ 55 ، 119 و 167 از نبیگِ " فرهنگنامه کوچک پهلوی" نویسنده: "دیوید مک کنزی"
میهن یعن sorrow
میهن یعنی anathema
میهن یعنی anathema
مهین یعنی ماه ی ، منصوب به ماه ، مانند ماه ، مثل مهسا و مهسان ، تمام معانی برگرفته از ماه هست و کلمه کاملا ایرانی، ،
میتونه از هم خانواده های ( تهنیت ) و به معنی شادباش هم گفت.
شما با مهین محمد ولی پور ازدواج میکنید خیلی خوشگل است و عاشقش میشه اگه بیان بیا هشترود نصیرآباد سفلی آمدی تو به من خبر بده ممنون از تشکر
مانند ماه. زیباروی
مهین ها ماهند. شیرین و دوست داشتنی و مهربونند و وفادار.
مهین ها ماهند. شیرین و دوست داشتنی و مهربونند و وفادار.
خوار کننده
مهین:
( ( مهین در پهلوی در ریخت مهست mehist بکار می رفته است . ) )
( ( زبان راستی را بیاراسته
خرد خیره کرده ابر خواسته ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 334. )
( ( مهین در پهلوی در ریخت مهست mehist بکار می رفته است . ) )
( ( زبان راستی را بیاراسته
خرد خیره کرده ابر خواسته ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 334. )
مهین : معنی مهین: بزرگ تر، بزرگ، بزرگترین ، خوار، زبون، سست .
ماء مهین ؛ آب ضعیف. کنایه از نطفه است. ( از مهذب الاسماء ) :
تبارک اﷲ از آن نقشبند ماء مهین
که نقش روی تو بسته ست و چشم و زلف و جبین.
ماء مهین ؛ آب ضعیف. کنایه از نطفه است. ( از مهذب الاسماء ) :
تبارک اﷲ از آن نقشبند ماء مهین
که نقش روی تو بسته ست و چشم و زلف و جبین.
مهین یعنی بهشت مهین یعنی ماه خدا
مهین ( با تلفظ متداول "مه یین" ma - i:n" )
در گویش دری کاربرد بیشتر دارد و صرفاَ به این معانی:
1 ـ لاغر ـ آدم قد مهین ـ شخص لاغر اندام
2. باریک؛ نازک ـ قلم نوک مهین ـ قلم باریک نوک.
به انگلیسی:
thin
به سویدی ( سوئدی )
smal
در گویش دری کاربرد بیشتر دارد و صرفاَ به این معانی:
1 ـ لاغر ـ آدم قد مهین ـ شخص لاغر اندام
2. باریک؛ نازک ـ قلم نوک مهین ـ قلم باریک نوک.
به انگلیسی:
به سویدی ( سوئدی )
مهین یعنی غیرت مردانگی یعنی ابرو وحیایعنی زیباترین نام
عشق. . . وفا. . . صداقت. . . صمیمیمت. . . خونگرمی
هر چی صفت مهینا دارن😉
هر چی صفت مهینا دارن😉
مهین یعنی beauty moon
مهین یعنی بهترینم
مهین یعنی بهترینم
مهین یعنی خوش اندام و
مهین یعنی عشق و وفای من
مهین یعنی عشق و وفای من
مهین زنی از جنس لطافت نرمی
مهین زنی سخت کوشش شکست ناپذیر
مهین زنی مهربان
مهین زنی سخت کوشش شکست ناپذیر
مهین زنی مهربان
مهین یعنی خودم یعنی زیبا و درخشنده همانند ماه یعنی چشمان مشکی و براق
مهین قیداری ؛ م یعنی ماه ه یعنی هدیه آسمانی ی یعنی یار ن یعنی نفس مهین یعنی آرابلا روبی 28313229
مهین یعنی دوست؛همدم؛وفا؛ایثارگری؛همدل؛ مهربان؛زیبای درون؛عشق؛ پایبندی به همسر؛ وهمه خوبیها ؛ نفس؛ روح و روان؛ زندگی؛ وهمه خوبیهای دنیام
مهین. بزرگی. صبور. با اقتدارو شکست ناپذیر. و مهربان.
در واقع عشق و ایثار من.
مهین تمام زندگی و نفس منه.
در واقع عشق و ایثار من.
مهین تمام زندگی و نفس منه.
مانند ماه
مثل ماه
مثل ماه
خوشبختی دروغین
مهین یعنی روشنایی دنیای وفا
مهین یعنی مهربانی
مهین یعنی مادری دلسوز ومهربانودوست داشتنی
زیبارو وماه مانند
مثل ماه
مهین یعنی از ماه . . . . از جنس ماه. . . . زیبا مانند ماه. . .
مهین یعنی ماه
مهین یعنی ماه یعنی بهترین همسریعنی عشق ونفس من همسرعزیزم ماه من دوست دارم
مهین یعنی ماه یعنی بهترین وصبورترین زن دنیا
مانند ماه
مهین یعنی روشن کننده شب. مهین یعنی ماه تابان. مهین همسرعزیزم . مهین. حرف م یعنی مادر خوب حرف هدیه خوب برای عالم حرف ی یعنی یار باوفا وحرف ن یعنی نیایش
مهین یعنی ماه من
مهین یعنیی ماه من. نفس من. همسریکی یدونه من. مهین یعنی صداقت ودرک مهین یعنی تمام هستی من.
به مانند ماه
بزرگترین زیبایی جهان
مهین یعنی واژه صبوری و صداقت
همچون ماه
مهین یعنی عشق و زیبایی
مهین یعنی دختری که عشق و نفس و زندگیمه و میمیرم واسش
مهین یعنی دختری که عشق و نفس و زندگیمه و میمیرم واسش
تابان مثل ماه
ماه زمینی
ماهین مثل ماه
بهترین . زیبا ترین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)