مهمل گذاشتن

فرهنگ فارسی

مهمل ماندن ( مصدر ) بیکارگذاشتن ترک کردن : [ فی الجمله ارکان و سروران بر موافقت سلطان بر کووس محامات نفوس مهمل ماندند . ]

پیشنهاد کاربران

مهمل گذاشتن : فروگذاشتن، کوتاهی کردن، ادا نکردن، بەجا نیاوردن

( مرزبان نامه، بە تصحیح و تحشیە محمد روشن، چاپ سوم، ۱۳۷٦، ص 61 ) .
مهمل گذاشتن : یاوه گذاشتن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 61 ) .

بپرس