روزگار یافتن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) عمر دراز یافتن . مهلت یافتن :
مخالفان را یک روز روزگار مده
که اژدها شود ار روزگار یابد مار.
مسعود رازی.
وی را. . . نظیر نبود. . . روزگار یافت و در کارها نیکو تأمل کرد. ( تاریخ بیهقی ) .
مخالفان را یک روز روزگار مده
که اژدها شود ار روزگار یابد مار.
مسعود رازی.
وی را. . . نظیر نبود. . . روزگار یافت و در کارها نیکو تأمل کرد. ( تاریخ بیهقی ) .