مهلت دادن
فرهنگ فارسی
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
زنهار دادن
فرصت دادن
فرصت دادن
درنگ دادن . [ دِ رَ دَ ] ( مص مرکب ) مهلت دادن . زمان دادن :
چوضحاکش آورد ناگه به چنگ
یکایک ندادش زمان درنگ .
فردوسی .
زمانه ندادش بر آن بر درنگ
به دریا بس ایمن مشو از نهنگ .
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی .
زمانه زمانی ندادش درنگ
شد آن شاه هوشنگ با رای وهنگ .
فردوسی .
چو اسفندیار اندر آمد به جنگ
ز کینه ندادش زمانی درنگ .
فردوسی .
|| اقامت دادن . سکونت دادن . مسکن دادن . جا دادن :
بدین خانه امشب درنگم دهی
همه مردمی باشد و فرهی .
فردوسی .
چوضحاکش آورد ناگه به چنگ
یکایک ندادش زمان درنگ .
فردوسی .
زمانه ندادش بر آن بر درنگ
به دریا بس ایمن مشو از نهنگ .
... [مشاهده متن کامل]
فردوسی .
زمانه زمانی ندادش درنگ
شد آن شاه هوشنگ با رای وهنگ .
فردوسی .
چو اسفندیار اندر آمد به جنگ
ز کینه ندادش زمانی درنگ .
فردوسی .
|| اقامت دادن . سکونت دادن . مسکن دادن . جا دادن :
بدین خانه امشب درنگم دهی
همه مردمی باشد و فرهی .
فردوسی .
داو دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) نوبت بازی دادن در نرد و شطرنج. || مجال دادن. مهلت دادن. گذاردن :
هر خری در خرمنش میکرد گاو
کشته را هرگز سگان ندهند داو.
مولوی.
هر خری در خرمنش میکرد گاو
کشته را هرگز سگان ندهند داو.
مولوی.
امهال . . . . .
تاجیل
مهلت دادن