مهلت خواستن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) زمان خواستن فرصت طلبیدن استمهال :[ عبدالملک از کشنده خود یک زمان امان و مهلت خواست . ]

پیشنهاد کاربران

درنگ خواستن . [ دِ رَ خوا / خا ت َ ] ( مص مرکب ) مهلت خواستن . متارکه خواستن : گر ایدون که یک ماه خواهی درنگ زلشکر سواری نیاید به جنگ . فردوسی . اگر خواهی از من زمان و درنگ وگر جنگ خواهی بیارای جنگ . فردوسی .
مهلت خواستن : زمان طلبیدن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 430 ) .

بپرس