مهشت

لغت نامه دهخدا

مهشت. [ م ِ / م َ هَِ ] ( ص عالی ) مهست. رجوع به مهست شود.
- دبیران مهشت ؛ رئیس دبیران.
- || لقبی به روزگار ساسانیان رئیس دیوان رسالت را.

فرهنگ فارسی

۱ - مهترین بزرگترین . ۲ - ( در مورد شاه ) اعلی حضرت : نخستین سر نامه گفت از مهست شهنشاه کسرای یزدان پرست . ( شا. بخ )

پیشنهاد کاربران

بپرس