لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
(اسم ) شکست یافته ( لشکر ) هزیمت شده .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
هزم (۳ بار)
شکست دادن. . آنها را به یاری خدا شکست دادند و داود جالوت را کشت. راغب گوید: اصل آن فشردن چیزی است تا بشکند مانند فشردن خیک خشک . به زودی آن جمع شکست خورده و فرار خواهند کرد. . «ما» برای تقلیل است «هُنالِکَ» اشاره به مکان بعید است شاید مراد از آن «بدر» باشد که از مکه به آنجا اشاره شده است. که کفار مکه در آنجا شکست خوردند یعنی: اینها لشکری کم و شکست خوردهاند در آنجا، و از احزابی هستند که در گذشته بر علیه پیامبران دسته بندی کردند.
هزم (۳ بار)
شکست دادن. . آنها را به یاری خدا شکست دادند و داود جالوت را کشت. راغب گوید: اصل آن فشردن چیزی است تا بشکند مانند فشردن خیک خشک . به زودی آن جمع شکست خورده و فرار خواهند کرد. . «ما» برای تقلیل است «هُنالِکَ» اشاره به مکان بعید است شاید مراد از آن «بدر» باشد که از مکه به آنجا اشاره شده است. که کفار مکه در آنجا شکست خوردند یعنی: اینها لشکری کم و شکست خوردهاند در آنجا، و از احزابی هستند که در گذشته بر علیه پیامبران دسته بندی کردند.
wikialkb: مَهْزُوم
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید