اگرچه مار خوار و ناستوده است
عزیز است و ستوده مهره مار.
ناصرخسرو.
که زهرمار شود دفع هم به مهره مار.مجیر بیلقانی.
مهره ٔمار بهر مار زده ست به کسی کز گزند رست مده.
خاقانی.
میداشتم چو مهره مارت ز دوستی دندان مار بر جگرم چون گذاشتی.
خاقانی.
نوش بخشد به مهره مار سنان مارگیرد باژدهای عنان.
نظامی ( هفت پیکر ).
خبر ده مرا تا بدانم شمارکه در سلّه مار است یا مهره مار .
نظامی.
- امثال :مهره مار دارد ؛ همه کس او را دوست گیرند. همه کس به معاشرت او گرایند. نظیر: مهرگیاه دارد. ( امثال و حکم ). پیش همه کس محبوب است.
- || کنایه از کنیزک. ( آنندراج ).