مهرق. [ م ُ رَ ] ( معرب ، اِ ) معرب مهره. صحیفه و روی کاغذ. ( منتهی الارب ). صحیفه و گویندآن پارچه ای است از حریر سفیدرنگ که در صمغ آغارده وسپس مهره زده و صیقل کرده بر آن می نوشتند. ( از یادداشت مؤلف ) ( از اقرب الموارد ). کاغذ مهره کشیده و صفحه ای که در روی آن می نویسند. ( ناظم الاطباء ). ج ، مَهارِق. ( منتهی الارب ). صحیفه ، و آن معرب از کلمه فارسی مهره است. ابوزکریا گوید مهارق ، قراطیس باشد و معرب از فارسی. و برخی گویند آن تکه پارچه هایی بود که صیقل می کردند و بر آن می نوشتند و اصل آن «مهره کرد» است یعنی به وسیله مهره صیقلی شده. و ازهری گوید مهارق صحائف است و واحد آن «مهرق » و آن معرب است و از قدیم در عربی به کار رفته. ( از المعرب جوالیقی ). || دشت املس و تابان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مهره ای که بدان کاغذ را جلا داده مهره می کشند. || صفحه ای که در روی آن نرد بازی می کنند. || تخته نرد. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
معرب مهره صحیفه و روی کاغذ یا صفحه ای که در روی آن نردبازی می کنند