مهر پیوستن. [ م ِ پ َی ْ / پ ِی ْ وَ ت َ ] ( مص مرکب ) دوست شدن. دوستی پیدا آوردن. در محبت گشودن : نپیوست خواهد جهان با تو مهر نه نیز آشکارا نمایدت چهر.
فردوسی.
به یک دل مهر پیوستن نشاید چو خر کش بار بر یک سو نماید.
( ویس و رامین ).
چون انس گرفت و مهر پیوست بازش به فراق مبتلی کن.
سعدی.
فرهنگ فارسی
دوست شدن . دوستی پیدا آوردن
پیشنهاد کاربران
پیوستن مهر ؛ ورزیدن مهر، از در دوستی درآمدن. دوستی و مهر نمودن : نپیوست خواهد جهان با تو مهر نه نیز آشکارا نمایدت چهر. فردوسی. چون انس گرفت و مهر پیوست بازش بفراق مبتلا کن. سعدی. بحق مهر و وفایی که میان من و تست که نه مهر از تو بریدم نه به کس پیوستم. سعدی.