لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
باطل کردن، چپانیدن، معاف کردن، اجازه عبور دادن، مجانا فرستادن، مهر زدن
بستن، بتونه کاری کردن، مهر زدن، درزگیری کردن، مهر و موم کردن، مهر کردن، محکم چسباندن، صحه گذاشتن
سکه زدن، مهر زدن، منگنه کردن، مهر و موم کردن، نشان دار کردن، کلیشه زدن، نقش بستن، تمبر زدن، تمبر پست الصاق کردن
زدن، منقوش کردن، نشاندن، مهر زدن، گذاردن
تحت تاثیر قرار دادن، مهر زدن، باقی گذاردن، تاثیر کردن بر
مهر زدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید