مهر خورد

لغت نامه دهخدا

مهرخورد. [ م ِ خوَرْ / خُرْ ] ( ن مف مرکب ) در بیت زیر از فردوسی ظاهراً به معنی درد عشق کشیده است و لاغر و رنجور از دوستی و عشق :
چراغی است مر تیره شب را بسیچ
به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
چو سی روز گردش بپیمایدا
دو روز و دو شب روی ننمایدا
پدید آید آنگاه باریک و زرد
چو روی کسی کو بود مهرخورد.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

درد عشق کشیده است و لاغر و رنجور از دوستی و عشق .

پیشنهاد کاربران

بپرس