مهد

/mahd/

مترادف مهد: گاهواره، گهواره، مهاد، کجاوه، محمل، چوبک

برابر پارسی: گهواره، زادگاه

معنی انگلیسی:
cradle

لغت نامه دهخدا

مهد. [ م َ ] ( ع مص ) گستردن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). گستردن فراشی را و پای گذاشتن بر آن. ( از اقرب الموارد ). گسترانیدن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). مَهَدَ الفراش َ مهداً؛ گسترد فراش را و پای گذاشت روی آن. ( ناظم الاطباء ). تمهید. || ورزیدن و کار کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). کسب کردن و عمل کردن. ( از اقرب الموارد ).

مهد. [ م َ ] ( ع اِ ) گاهواره. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). منجک. ( مهذب الاسماء ). هر موضعی که برای طفل مهیا سازند. ( غیاث اللغات ) :
درمسجدند و ساخته چون مهد کودکان
هم آب خانه در وی و هم جای خوابشان.
خاقانی.
دایه من عقل و زقه شرع و مهد انصاف بود
آخشیجان امهات و علویان آبای من.
خاقانی.
از سر زلف تو بویی سربه مهر آمد به ما
جان به استقبال شد کای مهد جانها تا کجا.
خاقانی.
بهر طفلان حق زمین را مهد خواند
شیر در گهواره بر طفلان فشاند.
مولوی ( مثنوی ).
تا بنات نبات در مهد زمین بپروراند. ( گلستان ).
چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که ای سست مهر فراموش عهد
نه در مهد نیروی حالت نبود؟
مگس راندن از خود مجالت نبود؟
سعدی ( بوستان ).
- مهد علیا ؛ لقبی است مادر بزرگان و شاهان را. رجوع به مهد علیا در ردیف خود شود.
- مهد عیسی ؛ جایگاه تولد عیسی. رجوع به سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 43 و مهد عیسی در ردیف خود شود.
- مهد میکائیل ؛ جایگاه و مستقر میکائیل :
سر برون زد ز مهد میکائیل
به رصدگاه صور اسرافیل.
نظامی ( هفت پیکر ص 13 ).
- مهد مینا ؛ کنایه از آسمان است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ).
|| خوابگاه عروس. ( آنندراج ). || تبار. دوده. || برای کلمه مهد در آیه شریفه «الذی جعل لکم الارض مهداً و سلک لکم فیها سبلاً و انزل من السماء ماءً» ( قرآن 53/20 )، معادلهای زیر در تفاسیر آمده است : آرامگاه. ( تفسیر ابوالفتوح ). آرامگاه و بنگاه. ( کشف الاسرار ج 6 ص 117 ). آرامگاه و نشستنگاه و خفتنگاه. ( تفسیری بر عشری از قرآن مجید ص 117 ). بساط. ( نسفی ج 1 ص 441 ). بستر. ( طبری ج 4 ص 990 ). جامه گسترده و فرش. ( تفسیر کمبریج ج 1 ص 61 ). فرش گسترده شده. ( منهج الصادقین ج 5 ص 494 ). گسترده. ( قرآن مترجم ). آرامگاه. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان علامه جرجانی ). || زمین. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ، مُهود، مِهاد. ( ناظم الاطباء ). || تخت روانی که بر پشت اسب یا استر یا فیل یا شتر می نهادند و زنان در آن مسافرت می کردند و هم بزرگان و شاهان ، و گاهی آن را با زر و دیگر گوهرها می آراستند و داشتن مهد یکی از لوازم و علائم بزرگی و حشمت بوده است. عماری. کجاوه. محمل. تخت روان : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

گاهواره، زمین پست و هموار، مهود جمع
( اسم ) ۱ - گهواره . یا مهد راستین . گهواره عیسی : [ به مهد راستین و حامل بکر به دست و آستین باد مجزا ] ( خاقانی . سج . ۲۸ ) یا مهد عیا. ( گهواره بلند ) لقب مادر شاهان و زنان عالی رتبه خاندان سلطنتی که صاحب اقتداری بودند مانند مهد علیا گوهر شاد آغا مهد علیا مادر ناصرالدین شاه قاجار : [ و پادشاه عالم پناه بتعزیه آن مهد علیا ( خانش بیگم دختر شاه طهماسب اول صفوی ) تشریف قدوم ارزانی داشتند . ] یا مهد مینا. آسمان . یا مهد نفس موسی . صندوقی که موسی ۴ را پس از ولادت از ترس فرعون در آن گذاشته و برود نیل انداختند . ۲ - زمین پست و هموار . ۳ - تخت روانی که با تزیینات و تجملات مخصوص بوسیله ستوران یا پیل حمل میشد : [ گفت ای برادر . هیچ مهدی بدست توان آوردن ? ]
جمع مهاد

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) گهواره ، بستر.

فرهنگ عمید

گیاهی با شاخه های بلند و برگ های باریک که معمولاً در کشمیر می روید.
۱. گهواره.
۲. مهدکودک.
۳. [قدیمی] کجاوه.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَهْدِ: گهواره - بستری که برای کودک شیرخوار تهیه میکنند .
معنی یَمْهَدُونَ: آماده می کنند - ذخیره می کنند (کلمه یمهدون از مهد است ، که به معنای گستردن بستر و استفاده از آن است )
معنی مَاهِدُونَ: گسترش دهندگان - مسطح کنندگان (در اصل از کلمه "مهد" به معنی بستری که برای کودک شیرخوار تهیه میکنند ،می باشد )
تکرار در قرآن: ۱۶(بار)
آماده کردن. «مَهَدَالْفِراشَ: بَسَطَهُ وَ وَطَّأَهُ» گهواره را از آن مهد گویند که برای بچه آماده شده است . گفتند با بچه ایکه در گهواره است چطور سخن گوییم؟! پس «مهد» مصدر به معنی مفعول است یعنی آماده شده . خدائیکه زمین را برای زندگی شماآماده کرد و در آن به نفع شما راهها قرارداد چنانکه فرموده . آمادگی زمین برای زندگی انسان در شش دوران انجام پذیرفته که شاید میلیونها سال طول کشیده باشد رجوع شود به اوائل سوره فصلت. مِهاد: نیز به معنی آماده شده است . آیا زمین را برای زندگی آماده نکردیم؟ در همه این آیات اشاره به قدرت لایزال خداوندی و بیداری انسان هست این زمین و آب و هوا ومواد خوراکی و هزاران اسراری که علم به قسمتی از آنها راه یافته آمادگی‏های زمین برای حیات انسانی است «فَسُبْحانَ مَنْ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمرُ». * . زمین را گستردیم، خوب آماده کنندگانیم. * . بس است جهنم برای او و البته آن آماده شده بدی است. * . وسائل زندگی را بطور فراخ برای او آماده کردم. * . آنانکه کارنیک می‏کنند برای خود پاداش آماده می‏کنند.

جدول کلمات

گهواره

مترادف ها

nurse (اسم)
مهد، دایه، پرستار، پرورشگاه، مرهم گذار

cradle (اسم)
گهواره، مهد

فارسی به عربی

ممرضة , مهد

پیشنهاد کاربران

اصطلاح مهد تمدن یعنی محتوی تمدن. برای درک بهتر مطلب از کلمات هم خانواده و هم ریشه اگر کمک بگیریم اینطور می شود تبیین کرد؛
تهمتن و تهمینه دو نام برای پسر و دختر. معنای هر دو اسم در دو بُعد فکر و فیزیک یعنی حاوی مُحتوا. متضاد کلمه تهمتن و تهمینه کلمه مُتَهاون به مفهوم تهی از محتوا در هر کاری می باشد. و مترادف مفهومی کلمه تهمتن و تهمینه، دو کلمه مَهد و تُحفه یا تَهفه به مفهوم حاوی محتوا می باشد. تهمتن و تهمینه به روش تفسیری یعنی انسان عالم دانشمند فاضل و در بُعد مادی و جسم و فیزیک یعنی قوی و تنومند. کلمه تحفه نیز که با ترجمه سوغات و کادو ترجمه گردیده است به بسته و کادویی که محتوی چیزی ارزشمند باشد معنی می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

مهد : محل پیدایش ورشد چیزی ، محل پیدایش و پرورش ، محل آمادگی و بالندگی
زادگاه
گهواره
محل پیدایش چیزی
محل پیدایش
مختلف :گوناگون
لعل : امید است
خانه / وطن / گهواره
واژه مهد - چنانکه راغب در مفردات می گوید - به معنی جایگاهی است که براى کودک آماده می کنند ، خواه گهواره باشد یا دامان مادر و یا بستر ، و مهد و مهاد هر دو در لغت به معنی المکان الممهد الموطا : محل آماده شده و گسترده ( براى استراحت و خواب ) آمده است .
1. آرامش و آسایش
2. کجاوه٬ مؘحمِل٬ اتاقکی که روی حیواناتی مانند شتر میگذاشتند برای سفر کردن
محل آرامش

خواب یا تلفض دیگر . ارامش
منبع و منشا
در زبان عرب خمسه
رِضّیع مَهدیّ = بچه را در داخل لباس و با بندی مخصوص پیچاندن.
مَهدیّ = برای مونث میگه بپیچان بچه را
مَهدِه = برای مذکر میگه بچه را بپیچان
هر دو مورد حالت امری و دستوری دارد.
مهد رضیع، رضیع فی مهد = بچه ای که پیچانده شده است .
جایگاه آرامش و آسایش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس