مهترین


معنی انگلیسی:
chief, eldest, supreme

لغت نامه دهخدا

مهترین. [ م ِ ت َ ] ( ص عالی ) بزرگترین. بزرگتر از همه :
به نزد پدر دختر ارچند دوست
بتر دشمن و مهترین ننگش اوست.
اسدی.
آغاز مشاورت از دستور مهترین نمود. ( مرزبان نامه ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) بزرگترین : [ و آغاز مشاورت از دستور مهترین نمود ... ]

پیشنهاد کاربران

بزرگین. [ ب ُ زُ ] ( ص نسبی / ص عالی ) مقابل کوچکین. بزرگترین. ( یادداشت بخط دهخدا ) : اما آن پسر بزرگین در دیه بود. ( ترجمه دیاتسارون ص 300 ) .

بپرس