مهترین. [ م ِ ت َ ] ( ص عالی ) بزرگترین. بزرگتر از همه : به نزد پدر دختر ارچند دوست بتر دشمن و مهترین ننگش اوست.اسدی.آغاز مشاورت از دستور مهترین نمود. ( مرزبان نامه ).
بزرگین. [ ب ُ زُ ] ( ص نسبی / ص عالی ) مقابل کوچکین. بزرگترین. ( یادداشت بخط دهخدا ) : اما آن پسر بزرگین در دیه بود. ( ترجمه دیاتسارون ص 300 ) .+ عکس و لینک