مهت

لغت نامه دهخدا

مهت. [ م ِ هََ ت ت ] ( ع ص ) مرد بسیارسخن سبک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مهت. [ م ِ هََ ت ت ] ( ع اِ ) آلت قدح کحالان. ( یادداشت مؤلف ) : بدین سبب استادان این صنعت سر مهت را که آلت قدح است گرد کرده اند تا عنبیه را نبرد و نخراشد و اگر نه از بهر این معنی بودی سر مهت تیز کردندی تا قدح آسان تر بودی و مهت آسان گذشتی. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || مهت مجوف ؛ آلت دیگری است کحالان را برای آب چشم. میل بیرون کردن آب از چشم آب آورده. ( یادداشت مؤلف ). مهت آلتی است از مس سرخ آب بدان گشایند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

آل قدح کحالان ٠ مهت آلتی است از مس سرخ آب بدان گشایند ٠

پیشنهاد کاربران

بپرس