مهبل

/mahbel/

مترادف مهبل: زهدان، بچه دان، دهانه زهدان، رحم

معنی انگلیسی:
vagina

لغت نامه دهخدا

مهبل. [ م َ ب ِ ] ( ع اِ ) زهدان. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جای بچه اندر شکم. ( مهذب الاسماء ). بچه دان. || دهان فرج زن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). دهانه زهدان. جایی که نره در آن داخل می گردد. ( ناظم الاطباء ). راه نره در فرج زن. ( آنندراج ). در اصطلاح پزشکی ، مجرایی است عضلانی ، مخاطی و استوانه ای شکل که در پایین رحم قرار دارد و عضو جماعی زن می باشد و ضمناً نوزاد که از رحم و سوراخ گردن رحم خارج می شود از مجرای مهبل و فرج خارج می گردد. مهبل بسیار قابل اتساع است و دایره فوقانیش گردن رحم را احاطه می کند به طوری که قسمتی از گردن رحم و سوراخ تحتانیش از درون مهبل مشاهده می شود. در فاصله بین مهبل و فرج در دخترها پرده ای به نام پرده بکارت موجود است. این پرده معمولاً در وسطش سوراخی دارد که به اشکال مختلف و بیشتر هلالی شکل است. پرده بکارت در اولین مقاربت از بین می رود و مجرای مهبل و فرج یکی می شود و مجرای مهبل از قسمت جلو به مثانه و مجرای ادرار زن مجاور است واز عقب با روده مستقیم مربوط می باشد و در وضع ایستاده مسیر مجرای مهبل از بالا به پایین و از عقب به جلو است. طولش در حدود 9 سانتیمتر است و با سطح افقی زاویه ای 70 درجه می سازد. || جای فرودافتادن بچه از زمین. || سرین. ( ناظم الاطباء ). اِسْت. ( اقرب الموارد ). || فروافتادگی از سرکوه به سوی شعب. ( ناظم الاطباء ). فرودآینده از سر کوه به طرف شعب. ( آنندراج ).
- مهبل الهواء ؛ راهی که از سر کوه فرودمی آیند. ( ناظم الاطباء ).

مهبل. [ م ِ ب َ ] ( ع ص ) سبک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خفیف. ( از اقرب الموارد ). سبک. خفیف. جَلد. ( ناظم الاطباء ).

مهبل. [ م ُ هََ ب ْ ب َ ] ( ع ص ) گران سنگ و آنکه به او گویند: هبلتک امک ؛ یعنی گم کند تو را مادر تو. || مرد گوشتناک آماسیده روی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه وی را هرکس لعنت کند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - زهدان بچه دان . ۲ - دهانه زهدان ( که نره از آن عبور کند ) . توضیح مجرایی است عضلانی مخاطی و استوانه یی شکل که در پایین رحم قرار دارد و عضو جماعی زن میباشد و ضمنا نوزاد که از رحم و سوراخ گردن رحم خارج میشود از مجرای مهبل و فرج خارج میگردد . مهبل بسیار قابل اتساع است و دایره فوقانیش گردن رحم را احاطه میکند بطوریکه قسمتی از گردن رحم و سوراخ تحتانیش از درون مهبل مشاهده میشود . در فاصله بین مهبل و فرج در دخترها پرده ای بنام پرده بکارت موجود است . این پرده معمولا در وسطش سوراخی دارد که با شکال مختلف و بیشتر هلالی شکل است . پرده بکارت در اولین مقاربت از بین میرود و مجرای مهبل و فرج یکی میشود . مجرای مهبل از قسمت جلو بمثانه و مجرای ادرار زن مجاور است و از عقب با روده مستقیم مربوط میباشد . در وضع ایستاده مسیر مجرای مهبل از بالا بپایین و از عقب به جلو است . طولش در حدود ۹ سانتیمتر است و باسطح افقی زاویه ای ۷٠ درجه میسازد .
گران سنگ و آنکه به او گویند : هبلتک امک یعنی گم کند ترا مادر تو ٠ یا مرد گوشتناک آماسیده روی ٠

فرهنگ معین

(مَ بَ یا بِ ) [ ع . ] (اِ. ) زهدان ، رحم زن .

فرهنگ عمید

ابتدای دهانۀ رحم.

مترادف ها

sheath (اسم)
جلد، غلاف، نیام، پوش، مهبل

cunt (اسم)
کس، مهبل

vagina (اسم)
غلاف، مهبل

فارسی به عربی

مهبل

پیشنهاد کاربران

box noun
1 an interrogation room US, 1998
• Back room. Interrogation room. “The Box, ” they called it. — John
Ridley, Love is a Racket, p. 203, 1998
2 the vagina; a woman UK, 1605
• I grabbed her by the shoulders, kissed her, and right quick from
...
[مشاهده متن کامل]

some instinctive sense shoved my hand right up her dress and
came up with her box shining golden in the golden sun. — Jack
Kerouac, Letter to Neal Cassady, p. 298, 10th January 1951
• She has no cherry, but she thinks it’s no sin / for she still has the
box that the cherry came in. — Bruce Jackson, Get Your Ass in the Water and
Swim Like Me, p. 229, 1964
• The broad was there in a short skirt with no drawers; when the guard
wasn’t looking—zip—she flashed her box, now you see it, now
you don’t—like the guy in the raincoat on the subway. — Edwin
Torres, Carlito’s Way, p. 123, 1975
• Are the billboards around town promoting Kool cigarettes’ flip - top
box in poor taste, pornographic—or neither? The ones that show a
young woman in bathing attire floating in an inner tube under the
caption: “Coolest box around. ” — San Francisco Examiner, p. 37, 15th
September 1976

دودور. ( اِ ) ( اصطلاح عامیانه ) کنایه از شرمگاه زنان است و در مقام دشنام گویند: فلان به دودور دادارش خندید. ( از فرهنگ لغات عامیانه ) .
دریا . کنایه از شرمگاه زنان. ( از آنندراج ) :
عشق می آرد دل افسرده ما را به شور
مطرب ار طوفان بود دریای لنگردار را.
صائب.
گوهر خود را چو آوردی سلامت برکنار
کشتی تن را به این دریای بی لنگر گذار.
...
[مشاهده متن کامل]

صائب ( از آنندراج ) .
کتلها درو چون سرین زنان
که دریا بود از نشیبش عیان.
اشرف ( از آنندراج ) .

هاون . کنایه از فرج زن یعنی موضع جماع ایشان هم هست. فرج زن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) . این کلمه در عربی به صورتهای هاوَن و هاوُن و هاوون آمده است.
Eve's custom house
obsolete The vagina. The phrase refers to the Biblical Eve.
مهبل برابر هست با کص.
کس میشه شخص ولی کُص اشاره به واژن داره و با شنیدن واژه کص و مخصوصا خوندنش سریع همون قسمت مورد نظر بدن انسان مونث به ذهنمون میاد.
عربها اصلا به واژن نمیگن کص بلکه واژن به عربی میشه: کس، مهبل، بظر، فرج، طبون.
...
[مشاهده متن کامل]

برای اشاره به واژن:
کص ✅
کس ❌
کث ❌
کوص ❌
کوس ❌
کوث ❌

fuckhole ( n. ) [hole n. 1 ( 1b ) ]
the vagina; the female genitals
love hole ( n. )
( US ) the vagina
love box ( n. ) [box n. 1 ( 1a ) /SE box]
( US ) the female genitals
moneybox ( n. ) ( also moneybag ) [its commercial potential]
the vagina
cockshire ( n. ) =
the vagina
cock holder ( n. )
the vagina.
" زِهراه"
" زِه" ، بن کنونی کارواژه " زهیدن" به چم زاییدن ( بچه آوردن ) است، بر همین پایه "درد زه" چم [درد زایمان] دارد.
زه به چمِ رویان ( جنین ) و بچه بوده و زهیدن برابر با بچه آوردن است که کم کم به ریخت زاییدن ساده شده.
زِهراه = واژن، زایش راه
زهدان = جای بچه، بچه گاه
Pussy
خروسه ؛ چوچوله
حر. [ ح ِرر ] ( ع اِ ) شرم زن. عورت زن. فرج زن. لغتی است از حِر مخففه که در حِرْح مذکور است. ( منتهی الارب ) . رجوع به حرح شود. ج، احراح :
این هجو را جواب کن ار مرد شاعری
ای تو و شعرت ازدر مخراق و مخرقه
ورنه برو به کون زن خویش پای سای
ای حر مادرت بسر خر محرقه.
سوزنی.
واژن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس