مهانت

لغت نامه دهخدا

مهانت. [ م َ ن َ ] ( ع اِمص ) مهانة. خواری و دونی و ذلت و فرومایگی. ( ناظم الاطباء ). رسوایی و خواری و سبک داشت. هوان. ( منتهی الارب ).
- مهانت نفس ؛ پستی آن. ( یادداشت مؤلف ).
|| ضعف. سستی. ( یادداشت مؤلف ).

مهانة. [م َ ن َ ] ( ع مص ) مهانت. خوار گردیدن. ( از منتهی الارب ). خوار و حقیر شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). || ضعیف و مسکین شدن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) رسوایی و خواری. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || سستی و ضعف. || سبک داشت. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خوارشدن ، خواری، ذلت، سستی، بدنامی و رسوایی
۱ - ( مصدر ) خوار شدن ذلیل گشتن . ۲ - ( اسم ) خواری ذلت .

فرهنگ معین

(مَ نَ ) [ ع . مهانة ] (مص ل . ) خواری ، سستی .

فرهنگ عمید

۱. خوار شدن.
۲. خواری، ذلت.
۳. سستی.
۴. بدنامی، رسوایی.

پیشنهاد کاربران

بپرس