مهار کردن
مترادف مهار کردن: مطیع کردن، منقاد ساختن، کنترل کردن، رام ساختن، زیر یوغ خود درآوردن، تحت سلطه خوددرآوردن، در اختیار گرفتن، گرفتار ساختن، بازداشت کردن، بستن، زدن، نصب کردن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
مترادف ها
تهیه کردن، تحت کنترل دراوردن، مهار کردن، افسار زدن، مطیع کردن
جلوگیری کردن از، مهار کردن، نگه داشتن
فارسی به عربی
لجام
پیشنهاد کاربران
یعنی اینکه چیزی رو کنارل کنیم مثلا چرا سوختن مواد را باید مهار کرد منظور از کنترل کردن است مهار : کنترل کردن
کنترل کردن
بهتر شدن . کمتر شدن
مهار کردن ( Mooring ) [اصطلاح دریانوردی]:به مهار کردن کشتی در محل خود ( اسکله یا بویه ) بوسیله کابل و طناب اطلاق میگردد.