منیره خانم ( ۱۲۲۶–۸ اردیبهشت ۱۳۱۷ خورشیدی ) همسر عبدالبهاء، از چهره های برجستهٔ آیین بهائی می باشد. خاطرات او نخستین بار در سال ۱۹۲۴ چاپ شده است. وی در این خاطرات دربارهٔ پدر و اجداد پدر مُفصّل می نویسد، اما به رسم آن زمان از مادر، بی نام، مختصری یاد می کند.
... [مشاهده متن کامل]
منیره خانم، با نام اصلی فاطمه نهری، فرزند ارشد محمدعلی نهری و همسرش زهرا بود که در اصفهان به دنیا آمد. خاندان نهری خانواده ای سرشناس در این شهر بودند، و خانوادهٔ او از نخستین گروندگان به آیین بابی در اصفهان بودند که بعدها از بهائیان برجستهٔ ایران شدند. این خانواده همچنین با اعیان و روحانیون عالی رتبهٔ شهر، ارتباط زیادی داشت. دایی اش در چهارده سالگی به سبب مذهبش در ایران کشته شد. منیره در سال ۱۲۲۶ خورشیدی به دنیا آمد، زمانی که والدین او تصور می کردند که هرگز صاحب فرزند نخواهند شد.
پدر منیره خانم یکی از اولین بابی های شهر محل تولدش بود. منیره به عنوان یک بابی مؤمن و بعداً بهائی تحت مراقبت والدینش پرورش یافت. اگرچه مرسوم نبود که حتی اشراف دختران خود را آموزش خط و خواندن دهند، اما پدر منیره، محمد علی نهری، دخترش را به تحصیل علم و دانش خواندن و نوشتن رهنمود شد. او نویسنده و شاعر خوبی شد. منیره خانم به فارسی مادری خود و همچنین عربی و ترکی مسلط بود. و در ادبیات فارسی، به درک آثار مولانا و نظامی که در نوشته های بعدی خود به آنها اشاره می کند، تسلط کامل داشت. او شعرهای زیبای بسیاری در دوران ازدواج و همچنین سال های بعد زندگانیش سرود. پدرش اندکی پس از تولد یازده سالگی او در گذشت، و پرورش او به سرپرستی خانواده های بزرگ مادری و پدری اش واگذار شد.
در سال ۱۸۷۱ برابر با ۱۲۵۰ خورشیدی، بهاءالله و آسیه خانم از وی خواستگاری کردند تا به همسری عبدالبهاء درآید. بدین سان او سفری به عکا، اسرائیل کرد. خواهر عبدالبهاء، بهیه خانم، می گوید که والدینش منیره را پسندیده بودند، زیرا او «بسیار زیبا و دوست داشتنی و از هر نظر یک زوجه مناسب» بود. والدین عبدالبهاء باور داشتند که زمان ازدواج او فرا رسیده است، و با وجود این که چندین زن جوان را به عنوان عروس احتمالی در نظر گرفته بودند، عبدالبهاء توضیح داد که نمی خواهد با آن ها ازدواج کند. سفر منیره خانم با خروج از اصفهان به همراهی برادر کوچک ترش آغاز شد. در راه این سفر منیره به زیارت خانهٔ باب رفت و با خدیجه بگم همسر باب دیدار کرد. خدیجه داستان های زیادی دربارهٔ زندگی باب برای منیره نقل کرد. او با اعضای خانوادهٔ باب نیز آشنا شد و دریافت که بیشتر آن ها نسبت به دین باب خشمگین یا بی تفاوت بودند. به طور کلی سفر به شیراز برای منیرهٔ جوان بسیار لذت بخش بود.
... [مشاهده متن کامل]
منیره خانم، با نام اصلی فاطمه نهری، فرزند ارشد محمدعلی نهری و همسرش زهرا بود که در اصفهان به دنیا آمد. خاندان نهری خانواده ای سرشناس در این شهر بودند، و خانوادهٔ او از نخستین گروندگان به آیین بابی در اصفهان بودند که بعدها از بهائیان برجستهٔ ایران شدند. این خانواده همچنین با اعیان و روحانیون عالی رتبهٔ شهر، ارتباط زیادی داشت. دایی اش در چهارده سالگی به سبب مذهبش در ایران کشته شد. منیره در سال ۱۲۲۶ خورشیدی به دنیا آمد، زمانی که والدین او تصور می کردند که هرگز صاحب فرزند نخواهند شد.
پدر منیره خانم یکی از اولین بابی های شهر محل تولدش بود. منیره به عنوان یک بابی مؤمن و بعداً بهائی تحت مراقبت والدینش پرورش یافت. اگرچه مرسوم نبود که حتی اشراف دختران خود را آموزش خط و خواندن دهند، اما پدر منیره، محمد علی نهری، دخترش را به تحصیل علم و دانش خواندن و نوشتن رهنمود شد. او نویسنده و شاعر خوبی شد. منیره خانم به فارسی مادری خود و همچنین عربی و ترکی مسلط بود. و در ادبیات فارسی، به درک آثار مولانا و نظامی که در نوشته های بعدی خود به آنها اشاره می کند، تسلط کامل داشت. او شعرهای زیبای بسیاری در دوران ازدواج و همچنین سال های بعد زندگانیش سرود. پدرش اندکی پس از تولد یازده سالگی او در گذشت، و پرورش او به سرپرستی خانواده های بزرگ مادری و پدری اش واگذار شد.
در سال ۱۸۷۱ برابر با ۱۲۵۰ خورشیدی، بهاءالله و آسیه خانم از وی خواستگاری کردند تا به همسری عبدالبهاء درآید. بدین سان او سفری به عکا، اسرائیل کرد. خواهر عبدالبهاء، بهیه خانم، می گوید که والدینش منیره را پسندیده بودند، زیرا او «بسیار زیبا و دوست داشتنی و از هر نظر یک زوجه مناسب» بود. والدین عبدالبهاء باور داشتند که زمان ازدواج او فرا رسیده است، و با وجود این که چندین زن جوان را به عنوان عروس احتمالی در نظر گرفته بودند، عبدالبهاء توضیح داد که نمی خواهد با آن ها ازدواج کند. سفر منیره خانم با خروج از اصفهان به همراهی برادر کوچک ترش آغاز شد. در راه این سفر منیره به زیارت خانهٔ باب رفت و با خدیجه بگم همسر باب دیدار کرد. خدیجه داستان های زیادی دربارهٔ زندگی باب برای منیره نقل کرد. او با اعضای خانوادهٔ باب نیز آشنا شد و دریافت که بیشتر آن ها نسبت به دین باب خشمگین یا بی تفاوت بودند. به طور کلی سفر به شیراز برای منیرهٔ جوان بسیار لذت بخش بود.