منگیدن

لغت نامه دهخدا

منگیدن. [ م َ دَ ] ( مص ) لندیدن آهسته آهسته و زیر لب سخن گفتن باشد از روی قهر و غضب. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ). آهسته و زیر لب سخن گفتن. ( فرهنگ رشیدی ) :
این به منگیدن در زیر زبان
آن اسیران با هم اندر بحث آن
تا موکل نشنود بر ما جهد
خود سخن در گوش آن سلطان برد.
مولوی ( از حاشیه برهان چ معین ).
پس همی منگید با خود زیر لب
در جواب فکرتم آن بوالعجب.
مولوی.
|| از بینی حرف زدن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). غنه. ( منتهی الارب ). خَمْخَمه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به ملاحی شود.

فرهنگ معین

(مَ دَ ) (مص ل . ) از روی خشم آهسته در زیر لب سخن گفتن .

فرهنگ عمید

آهسته حرف زدن، زیر لب سخن گفتن.

پیشنهاد کاربران

تو دماغی گفتن چیزی، از بینی حرف زدن
منَگیدَن = منگ شدن. مستیدن.

بپرس