منگنه کردن


معنی انگلیسی:
clip, perforate, punch, stamp

مترادف ها

stamp (فعل)
سکه زدن، مهر زدن، منگنه کردن، مهر و موم کردن، نشان دار کردن، کلیشه زدن، نقش بستن، تمبر زدن، تمبر پست الصاق کردن

perforate (فعل)
سوراخ کردن، سفتن، ایجاد سوراخ کردن، سنبیدن، منگنه کردن، رسوخ کردن

punch (فعل)
سوراخ کردن، منگنه کردن، مشت زدن بر

فارسی به عربی

تابع , حطم , لکمة

پیشنهاد کاربران

بپرس