سینه هاشان بردریده مغزهاشان کوفته
چنگ شیر شرزه و خرطوم فیل منگله.
مسعودسعد.
منگله. [ م َ گ ُ ل َ ] ( اِ ) نام سبزی و تره ای است صحرایی. ( برهان ). نام تره ای است صحرایی و بعضی به فتح نیزگفته اند. ( فرهنگ رشیدی ). تره صحرایی باشد. ( جهانگیری ) ( آنندراج ). تره دشتی بود. ( اوبهی ) :
گشت پرمنگله همه لب کشت
داد در این جهان نشان بهشت.
ابوشکور.
|| علاقه ابریشمی و غیره. ( برهان ) ( آنندراج ). منگوله. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).منگله. [ م َ گ َ ل َ ] ( اِ ) منگلجی. منجانه. منقانه.منقاله. منغاله. منگانه. پنگان. فنجان. بنکام. آلتی که با آن زمان را محاسبه کنند. ( از دزی ج 2 ص 619 ).