چو شد رایات شاه زنگ منکوس
برآمددیده بان قلعه روس.
نظامی.
من شما را وقت ذرات الست دیده ام پابسته و منکوس و پست.
مولوی.
گرزها و تیغها محسوس شدپیش بیمار و سرش منکوس شد.
مولوی.
|| از آخر به اول آمده : هو یقراء القرآن منکوساً؛ یعنی از آخر قرآن شروع کرده و به فاتحه ختم می کند و یا از آخر سوره می خواند و به اول آن ختم می نماید و کلاهما مکروه مگر در تعلیم کودکان. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بچه سرنگون آمده ؛ یعنی پایش قبل از سر برآید به زادن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد )؛ الولادالمنکوس ؛ آنکه بچه سرنگون بیرون آید در زاییده شدن ؛ یعنی پایهایش پیش از سر برآید. ( ناظم الاطباء ). || نام شکلی از اشکال رمل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شکلی از اشکال رمل.( ناظم الاطباء ). || بیماری نکس کرده و برگشته. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).