منکدر

لغت نامه دهخدا

منکدر. [ م ُ ک َ دِ ] ( ع ص ) تیره. ( آنندراج ) ( غیاث ). تیره شده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
چون شنیدند آن وعید منکدر
چشم بنهادند آن را منتظر.
مولوی.
|| شتافته. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || نیک دونده. ( آنندراج ). نیک دویده. ( ناظم الاطباء ). || فرورفته شونده و فرودآینده.( آنندراج ). فروریخته و فرودآمده. ( ناظم الاطباء ). || ستاره فرودآینده از هوا. ( آنندراج ). ستاره فرودآمده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. تیره و تاریک.
۲. [مجاز] ناخوشایند.

پیشنهاد کاربران

کدر
تیره
سیاه
روح صالح قابل آزار نیست
نور یزدان سغبهٔ کفار نیست
چون شنیدند این وعید منکدر
چشم بنهادند و آن را منتظر
✏ �مولوی�

بپرس