منوی. [ م َ ن َ وی ی / م َ ن َ ] ( ص نسبی ) منسوب به مانی. مانوی :
حدیث رقعه توزیع بر تو عرضه کنم
چنانکه عرضه کند دین به مانوی منوی.
منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 127 ).
منوی. [ م َ ن َ وی ی / م َ ن َ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به منی ، آب مرد.
- شریان منوی ؛ در مردان به بیضه ها متفرق شده ، در زنان به تخمدان و رحم و شیپورهای آن میرود... در مردان ، در کنار مجرای ناقل منی واقع و با آن و با اورده منویه بند بیضه را مشکل کرده از مجرای اربیه می گذرد... رجوع به جواهرالتشریح میرزا علی ص 385 و منی شود.
منوی. [ م َن ْ وی ی ] ( ع ص ) نیت کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). نیت شده. آهنگ کرده. در دل گرفته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مَنویَة؛ قصدشده. رجوع به مدخل بعد شود.