خرد کردن، برانداختن، دفع افات کردن، منهدم کردن، منقرض کردن، بکلی نابود کردن
ruinate(فعل)
خراب کردن، ویران کردن، منهدم کردن، معدوم کردن
فارسی به عربی
ابد ، اِجتیاحٌ
پیشنهاد کاربران
بنیاد بردن . [ ب ُ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) خراب کردن . منهدم کردن . ( فرهنگ فارسی معین ) : پاک کن چهره ٔ حافظ به سر زلف ز اشک ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم . حافظ ( دیوان چ غنی ص 216 ) . ... [مشاهده متن کامل]
شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم . حافظ.
بنیاد برکندن
در پهلوی "ویشفتن " در نسک فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.