منم

/manam/

لغت نامه دهخدا

منم. [ م ِ ن َم م ] ( ع ص ) سخن چین. ( منتهی الارب ). نمام. ( اقرب الموارد ) ( محیطالمحیط ). سخن چینی کننده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). سخن چین و نمام. ( ناظم الاطباء ) :
گفت حق سیماهم فی وجههم
ز آنکه غماز است سیما و منم.
مولوی.
|| ورغلاننده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

آدم پرمدعا بسیار گوید
سخن چین . نمام

واژه نامه بختیاریکا

( مَنُم ) مانم؛ گمانم

پیشنهاد کاربران

واژه منم یه جورایی از منش هم میاد میگن منم داره یا بی منمِ

بپرس