لغت نامه دهخدا
- منقوط کردن ؛ نقطه گذاشتن.
|| کتاب منقوط؛ کتاب نقطه گذاشته شده. ( ناظم الاطباء ). کتاب مشکول. ( اقرب الموارد ). || نزد شعرا، شعری که همه حروف آن نقطه دار باشد. ( از اقرب الموارد ). نزد شعرا کلامی است که کاتب یا شاعر او را انشاء کند به وجهی که جمیع حروف او منقوط بود و این از اقسام حذف است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) نقطه دار . یا حرف ( حروف ) منقوط . حرف ( حروفی ) که دارای نقطه باشد مقابل حرف ( حروف ) عطل مهمله : [ اگر شاعری ... حرف عطل یا منقوط لازم دارد هر آینه از نوع تعسفی خالی نباشد ... ] ( المعجم . مد . چا .۳۱۷:۱ )
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
مَنقوط
(در لغت به معنی نقطه دار) اصطلاحی در بدیع. شعری که همۀ حروف به کاررفته در آن نقطه دار باشد: زیب جشنی پشت جیشی زین زین/بخت تختی، تخت بخشی، پیش بین (سلمان ساوجی).
(در لغت به معنی نقطه دار) اصطلاحی در بدیع. شعری که همۀ حروف به کاررفته در آن نقطه دار باشد: زیب جشنی پشت جیشی زین زین/بخت تختی، تخت بخشی، پیش بین (سلمان ساوجی).
wikijoo: منقوط
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید