منقوشه

لغت نامه دهخدا

( منقوشة ) منقوشة. [ م َ ش َ ] ( ع ص ) تأنیث منقوش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به منقوش شود. || شکستگی که استخوانهای ریزه از وی بیرون کشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث منقوش

پیشنهاد کاربران

سلیم
منقوشه: نگاریده، نگار شده، نگاره دار.
سلیم
محسوسه: واژه ای اربی که در فارسی برابر با دریافت شدنی ست.
قابل درک، قابل حس کردن.