همه بوم از دیبه رنگ رنگ
ز گوهر منقش چو پشت پلنگ.
فردوسی.
یکی همچو دیبای چینی منقش یکی همچو ارتنگ مانی مصور.
فرخی.
منقش عالمی فردوس کردارنه فرخار و همه پرنقش فرخار.
عنصری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 31 ).
درخشی است گویی به مینا منقش پرندی است گویی به لؤلؤ مشجر.
عنصری ( ایضاً ص 36 ).
دشت ماننده دیبای منقش گشته ست لاله بر طرف چمن چون گه آتش گشته ست.
منوچهری.
دیبای منقش به تو بافند ولیکن معنیش بود نقش و سخن پود و خرد تار.
ناصرخسرو.
صحرا به لاژورد و زر و شنگرف از بهر چه منقش و مدهون است.
ناصرخسرو.
و زمین این موضع را مرخم کرده اند به رخام ملون و منقش و این موضع را حجر گویند. ( سفرنامه ناصرخسرو طبع برلین ص 110 ). همه مسجد حصیرهای منقش انداخته و بازاری نیکو آراسته. ( سفرنامه ناصرخسرو چ برلین ص 20 ).اثرهای ملک سلطان چو دیبای منقش شد
ظفرهای ملک سنجر بر آن دیبا طرازآمد.
امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 194 ).
ایوان تو به بزم بهاری منقش است میدان تو به رزم سپهری مصور است.
امیر معزی ( ایضاً ص 97 ).
از نقش کلک تو همه گیتی منقش است از نور رای تو همه عالم منور است.
امیر معزی ( ایضاً ص 128 ).
بر زمین از ابر لؤلؤبار و باد مشک بیزفرشهایی چون منقش پرنیان آمد پدید.
امیر معزی ( ایضاً ص 149 ).
یکی ازعلمهای گلگون منقش یکی از نقطهای زرین مشجر.
عمعق ( دیوان چ نفیسی ص 144 ).
ز اشکال تو روی دریا منقش ز آثار تو روی صحرا مسطر.
عمعق ( ایضاً ص 141 ).
تو گویی مگر جام کیخسروستی منقش در او شکل هر هفت کشور.
ازرقی.
چون مأمون به بیت العروس بیامد خانه ای دید مجصص و منقش. ( چهارمقاله چ معین ص 34 ). بسا کوشکهای منقش و باغهای دلکش که بناکردند و بیاراستند که امروز با زمین هموار گشته است. ( چهار مقاله ایضاً ص 45 ).بیشتر بخوانید ...