منقرض کردن


مترادف منقرض کردن: ازبین بردن، برانداختن، نابود کردن، مضمحل کردن، برچیدن، از میان برداشتن

معنی انگلیسی:
extinguish, overthrow

فرهنگ فارسی

( مصدر ) از بین بردن نابود کردن : [ نادر شاه سلسله افاغنه را در ایران منقرض کرد . ]

مترادف ها

overthrow (فعل)
برانداختن، بهم زدن، منقرض کردن، سرنگون کردن، مضمحل کردن

exterminate (فعل)
خرد کردن، برانداختن، دفع افات کردن، منهدم کردن، منقرض کردن، بکلی نابود کردن

extinguish (فعل)
کشتن، فرو نشاندن، خاموش کردن، منقرض کردن

فارسی به عربی

ابد , اطفا

پیشنهاد کاربران

بپرس