منقرض

/monqarez/

مترادف منقرض: برانداخته، سرنگون، مضمحل، نابود، نابودشده، ازمیان رفته

برابر پارسی: ازهم پاشیده، نابود، برکنار، سرنگون

معنی انگلیسی:
extinct, overthrown

لغت نامه دهخدا

منقرض. [ م ُ ق َ رِ ] ( ع ص )بریده شونده و درگذرنده. ( آنندراج ). بریده شونده. ( غیاث ). انقراض یافته و درگذشته و بریده شده و قطعشده و نابود و منعدم. ( ناظم الاطباء ). برافتاده. ورافتاده.
- منقرض شدن ؛ از بین رفتن. نابود شدن.ورافتادن : گفتند پیران بنی اسرائیل منقرض شدند و تو کودکان ایشان را می کشی نسل ایشان منقطع شود. ( ابوالفتوح ).
- منقرض کردن ؛ نابود کردن. از بین بردن. برانداختن.
|| وقت درگذشته و فانی شده. || دندانه دندانه شده. || خردشده. ( ناظم الاطباء ).

منقرض. [ م ُ ق َ رَ ] ( ع اِ ) انقراض. پایان. نهایت. آخر.وقت انقراض : ذکر هر یک تا منقرض زمان چون چشمه خورشید تابان خواهد بود. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ فارسی

ازمیان رفته، نابودشده، درگذشته
( اسم ) از بین رونده نابود شده.
انقراض . پایان

فرهنگ معین

(مُ قَ رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) از میان رفته ، نابود شده .

فرهنگ عمید

از میان رفته، نابودشده، درگذشته.

مترادف ها

extinct (صفت)
تمام شده، مرده، از بین رفته، منقرض، خاموش، معدوم، منسوخه، خاموش شده

فارسی به عربی

منقرض

پیشنهاد کاربران

منقرض: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
افسنیک afsenik ( پهلوی )
ویگانیک vigānik ( پارتی ) .
تلاشی
منقرض شدن برابر نابود و نیست شدن و از میان رفتن است.
منقرض
گویش:mongharez
پارسی یا عربی یا انگلیسی:عربی
برابر پارسی:نابود شدن، نیست شدن، از میان رفتن
برچیده
واژه منقرض عربی است پارسی آن و یکی واژه هاش از بین رفتن کاملا پارسی است این واژه یعنی از بین رفتن صد درصد پارسی یکی واژه درست این واژه عربی است.
چیده

بپرس