منقذ

لغت نامه دهخدا

منقذ. [ م ُ ق ِ ]( ع ص ) رهاننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). نجات دهنده. رهاکننده. خلاص کننده : المنقذ من الضلال . ( از یادداشت مرحوم دهخدا ) : خرگوش گفت... ترا به حیلتی ارشاد کنم که منقذی باشد از این غرقاب که درافتاده ای. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 195 ). || یک سوگرداننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). رجوع به انقاذ شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) نجات دهنده رها ننده .

فرهنگ معین

(مُ قِ ) [ ع . ] (اِفا. ) رهاننده ، نجات دهنده .

فرهنگ عمید

رهاننده، نجات دهنده.

پیشنهاد کاربران

بپرس