خرد شدن، جمع شدن، منقبض کردن، چروک شدن، منقبض شدن، خزیدن، فشردن، چروک کردن، شانه خالی کردن از، کوچک شدن، اب رفتن
منقبض کردن، منقبض شدن، قرارداد بستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات کردن، مخفف کردن
متراکم کردن، منقبض کردن، تغلیظ کردن، هم چگال کردن، مختصرومفید کردن، چگالیدن
متراکم کردن، فشرده کردن، بهم فشردن، هم فشرده کردن، خلاصه شدن یا کردن، منقبض کردن
متراکم کردن، بستن، مسدود کردن، شلوغ کردن، منقبض کردن، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن، پارازیت دادن
جمع کردن، منقبض کردن، تنگ کردن