منقبض شدن


معنی انگلیسی:
contract

مترادف ها

shrink (فعل)
خرد شدن، جمع شدن، منقبض کردن، چروک شدن، منقبض شدن، خزیدن، فشردن، چروک کردن، شانه خالی کردن از، کوچک شدن، اب رفتن

contract (فعل)
منقبض کردن، منقبض شدن، قرارداد بستن، مقاطعه کاری کردن، کنترات کردن، مخفف کردن

get constricted (فعل)
منقبض شدن

فارسی به عربی

عقد

پیشنهاد کاربران

نگره های فارسی🇮🇷 نوین و گیرای برابر واژه🇸🇦
∆ ژَکش ⟡ ژکش رگ های دست هنگام سرما مشهود است.
∆ کَش ⟡ کش قلب در هر تپش رخ می دهد.
∆ تنگش ⟡ تنگش رگ ها به فشار خون بالا انجامید.
∆ گِرفت ⟡ گرفت عضلانی دونده را متوقف کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

∆ ژِفت ⟡ ژفت مردمک چشم در نور زیاد سریع رخ می دهد.
∆ هَمگرا ⟡ همگرایی سلول ها در زخم.
∆ ژِکار ⟡ ژکار قلبی نشانه بیماری است.
∆ نِهش ⟡ نهش بافتی در اثر سرمازدگی.
∆ ژِفش ⟡ ژفش عضلانی پس از ورزش سنگین پدیدار گشت.
∆ درکِش ⟡ درکش پوستی موجب چین خوردگی شد.
∆ فِشُرد ⟡ فشرد عضلانی در ورزش های قدرتی.
∆ کهیدگی ⟡ کهیدگی رگ ها در کم آبی بدن خطرناک است.
∆ آکنش ⟡ آکنش ماهیچه ای بازوان ورزشکار چشمگیر بود.
∆ کهایش ⟡ کهایش حجم مایع درون سلولی در کم آبی.

عصبی شدن

بپرس