منقادیت

لغت نامه دهخدا

منقادیت.[ م ُ دی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) فرمانبرداری و اطاعت. ( ناظم الاطباء ). منقاد بودن. رجوع به منقاد شود.

پیشنهاد کاربران

گردن از مو باریکتر داشتن . [ گ َ دَ اَ ت َ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از عذر و کراهت نداشتن در قبول آنچه گویند. مطیع بودن . منقاد بودن : در طینت ملایم من نیست سرکشی باریکتر ز موی میان است گردنم . صائب ( از آنندراج ) .

بپرس