منفوش

لغت نامه دهخدا

منفوش. [ م َ ] ( ع ص ) پشم زده. ( مهذب الاسماء ). پنبه و پشم زده ، ای به کمان ندافی ازهم پاشیده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). ندیف. مندوف. حلیج. محلوج. فلخیده. فلخمیده. غاژده. واخیده. شیده. زده ( پنبه و پشم ). ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- عهن منفوش ؛ پشم رنگین زده. ( منتهی الارب ). پشم رنگین زده شده. ( ناظم الاطباء ) : و تکون الجبال کالعهن المنفوش. ( قرآن 5/101 ).

فرهنگ فارسی

پشم زده . پنبه و پشم زده

پیشنهاد کاربران

بپرس