منفور
/manfur/
مترادف منفور: رانده، مردود، مطرود، نفرت انگیز
متضاد منفور: محبوب
برابر پارسی: ناپسند، نکوهیده، بیزارشده، ازچشم افتاده، گجستک
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- منفور شدن ؛ نفرت کردن و کراهت داشتن. ( ناظم الاطباء ).
- || مورد نفرت واقع شده. ناپسند واقع شدن.
فرهنگ فارسی
( اسم ) مورد نفرت واقع شده ناپسند دور شده جمع : منفورین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. رمیده، دورشده.
مترادف ها
زشت، مکروه، ناپسند، منفور، خبیی
منفور
منفور، بد نام، غیر محبوب، غیرمشهور
منفور
منفور، مضر، نفرت انگیز، زیان بخش، گزنداور
منفور، مطرود، رانده
منفور، ملعون، نفرین شده
منفور، زننده، نفرت انگیز، بی میل، دافع، بی رغبت کننده، بدصفت، نفرت اور
منفور، خشن، خارج از نزاکت، ناصواب
پست، منفور، پوشیده از شوره
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
متنفر بودن ویا از چشم افتادن کسی ویا هر شخصی
کاشکی بعضی ها نمیخواستن فضولی کنن و دخالت تو کنن تو زبان فارسی تویی که کنایه میزنی تو اصلا وجودت برخلاف ادبیات فارسی است عزیز
نفرت انگیز
سونیک جان عامیانه درسته، نه آمیانه.
اگر به حفظ زبان پارسی علاقه مندیم، صورت نوشتاری کلمات را به هم نریزیم.
اگر به حفظ زبان پارسی علاقه مندیم، صورت نوشتاری کلمات را به هم نریزیم.
مَثَلِش میشه
پیه گرگ به بدنش مالیده
یعنی شدیدا منفوره
پیه گرگ به بدنش مالیده
یعنی شدیدا منفوره
به زبان آمیانه میشه خار و عار تو چشم همه
مورد نفرت و ناپسند و رانده شده و مشمئزکننده