منفطم

لغت نامه دهخدا

منفطم. [ م ُ ف َ طِ ] ( ع ص ) بازایستنده. ( آنندراج ). بازایستاده و به انجام رسیده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به انفطام شود.

فرهنگ فارسی

باز ایستنده . باز ایستاده و به انجام رسیده .

پیشنهاد کاربران

طفلِ از شیر گرفته شده را گویند
[. . . چو طفل منفطم بر ثدی دایه]
( ایرج میرزا )
با تشکر از آقای محمد زاده
چو طفل منفطم بر ثدی دایه ( ایرج میرزا )
شیرخواره

بپرس