منعی
لغت نامه دهخدا
منعی. [ م َ عا ] ( ع اِ ) ( از «م ن ع » ) بازداشت و بازایستاد. اسم است. ( منتهی الارب ). بازداشت و امتناع و بازایستادگی. ( ناظم الاطباء ). اسم است به معنی امتناع. ( از اقرب الموارد ).
منعی. [ م َ عی ی ] ( ع ص نسبی ) بسیارخورنده خرچنگ. ( منتهی الارب ). بسیارخورنده خرچنگ و آن نسبت است به مَنع به معنی خرچنگ. ( از اقرب الموارد ). || نزد نحویان ، نامی است از نامهای غیر منصرف. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
فرهنگ فارسی
مترادف ها
گران، جلوگیری کننده، منعی، موجب منع
گران، جلوگیری کننده، منعی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید