منعقد شدن


مترادف منعقد شدن: بسته شدن، دلمه شدن، سفت شدن، برگزار شدن، برپا داشتن، تشکیل شدن، ترتیب یافتن

معنی انگلیسی:
bind, coagulate

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بسته شدن ( عهد و پیمان و غیره ) . ۲ - سفت شدن ( مایع ) ۳ - بر پا شدن : [ مجلس عقد آقای ... و دوشیزه ... در ... منعقد شده . ]

مترادف ها

be agreed upon (فعل)
منعقد شدن

be concluded (فعل)
منعقد شدن

پیشنهاد کاربران

بپرس