منظم کردن


برابر پارسی: آراستن، سامان دادن، ویراستن

معنی انگلیسی:
co-ordinate, coordinate, fix, order, organize, regularize, regulate, add, right, slick, tidy

مترادف ها

order (فعل)
تنظیم کردن، مرتب کردن، منظم کردن، فرمودن، فرمان دادن، سفارش دادن، برات دستور دادن

regulate (فعل)
تعدیل کردن، درست کردن، تنظیم کردن، میزان کردن، مرتب کردن، منظم کردن

arrange (فعل)
اراستن، ترتیب دادن، مرتب کردن، چیدن، منظم کردن، سازمند کردن، قرار گذاشتن، طبقه بندی کردن، طبقهبندییا جور کردن

put in order (فعل)
مرتب کردن، منظم کردن

make regular (فعل)
منظم کردن

regularize (فعل)
تنظیم کردن، مرتب کردن، منظم کردن، نظم دادن

tidy (فعل)
اراستن، مرتب کردن، منظم کردن

فارسی به عربی

رتبة , مرتب

پیشنهاد کاربران

برشته کشیدن . [ ب ِ رِ ت َ / ت ِ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) منظم کردن . منظم ساختن . || بنظم درآوردن . بند کردن ، چنانکه دانه های جواهر در گردن بند یا تسبیح :
ز عمر بهره همین گشت مر مرا که بشعر
برشته میکشم این زر و در و مرجان را.
...
[مشاهده متن کامل]

ناصرخسرو.
- برشته ٔ نظم کشیدن ؛ نظم کردن . سرودن . شعر گفتن . منظوم ساختن .
- || منظم ساختن . منظم گرداندن . تنظیم کردن . برشته کشیدن . تعکیف . ( منتهی الارب ) .

سر و صورت دادن ، به سامان کردن ، سازمند کردن

بپرس