ساخت واژگان با بن واژه فارسی🇮🇷 کوک
برای “نظم”:
کوک
برای “تنظیم”:
کوکش
کوکیدن
برای “منظم”:
کوکمند
کوکین
کوکیده
کوکا
برای “انتظام”:
کوکایش
کوکیدگی
کوکینگی
{بِ} را در {بسامان} ببینید. همان کارکردِ {مَند/دار} را دارد، که بسیار کاربردی می تواند باشد.
بِدرود!
بد
ما در زبان پارسی بن واژه های "آراستن، آراییدن، پیراستن، پیراییدن" را داریم که همگی از بن واژه "راستن" با بن کنونی "رای" می آیند. "راییدن" نیز از همین "راستن" می آید، چرا که این بن واژه برگرفته از بن کنونی "راستن" ( رای ) و پسوند بن واژه ( ی دن ) ساخته شده است.
... [مشاهده متن کامل]
این بن واژه در زبان پهلوی برابر "مرتب کردن، نظم دادن، ترتیب دادن، منظم کردن" بوده است.
"رای"، بن کنونی آن برابر "نظم، ترتیب، هماهنگی، سامان" است. با افزودن پسوند "ه" می توانیم واژه ای زیباتر بسازیم ولی برابر همین واژه ( پسوند ه خیلی کارها می تواند بکند )
پس "رای" و "رایه" برابر "نظم، ترتیب، هماهنگی، سامان" است که می توانیم به جای "نظم، ترتیب" از این ها بهره ببریم.
به جای "منظم، مرتب" می توان واژه های "رایدار، رایوَر، رایی، راییگ" را بکار برد که از نگاه من "رایی، راییگ" برای گویش روزانه بهتر و آسان تر و توانای پخش شدن بیشتر میان مردم هستند.
به جای "ناظم، مرتب کننده" بگوییم "رایا، رایدِه".
بدرود دوستان، بدرود!
خوش چیده، به چیده، نیک چیده
مُنَظَّم: آراسته، هماهنگ، سامانمند، سازمانمند، آرایشمند، دهنادمند، دهنادین
🇮🇷 همتای پارسی: بسامان 🇮🇷
[ ریشه: ن ظ م ] [ ریشه پارسی: سامان ]
نظم: سامان
ناظم: ساماننده
منظوم: سامانیده
تنظیم: ساماندهی
انتظام: سامانداد
منتظم: سامانیافته
منظم: بسامان
نظام: سامانه
disciplined
علت و معلول ، دارای ترتیب ، چیزی که دارای قبل و بعد باشد.
مخیل
ترتیب داده . [ ت َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) منظم و نیورادداده . ( ناظم الاطباء ) . مرتب . ترتیب داده شده . ( فرهنگ نظام ) .
سامان یافته، سازمان یافته، بسامان
پیوسته
مرتب، آراسته
با برنامه . .
دهنادی . دهنادین . ساختارمند. سازمند.
بااندام ؛ کار بانظام. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .
Organized
مترادف ، آراسته، مرتب، پرداخته
مترادف، آراسته، مرتب، پرداخته
متصاد، نامنظم، منابسامان
مرتب
منظم = پیرشته/پی رشته
در پارسی " راینشدار " از بن راینیدن به چم نظم دادن
یوژمند
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یوژمند ( یوژ از اوستایی: یوز= نظم + «مند» )
سارْگمَند، ( سارگ از سنسکریت: سارگَ = نظم + «مند» )
بِهاپمَند ( بهاپ از سنسکریت: بْهاوَ= نظم + «مند» )
... [مشاهده متن کامل]
سِغامور ( سغام= نظم؛ کردی، لری + «اور» )
ریکوپمند ( ریکوپ از کردی: ریکوپیکی= نظم + «مند» )
پیوهامند pyuhãmand ( پیوها از سنسکریت: ویوها= نظم + «مند» )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)