منظره پردازی (landscape painting)
تابلوی شب پرستاره، اثر ونسان ون گوگ
تابلوی شب پرستاره، اثر ونسان ون گوگ
تابلوی شب پرستاره، اثر ونسان ون گوگ
بازنمود چشم اندازی در طبیعت، همچون مناظری از نواحی روستایی یا افق شهرها. منظره پردازی از اوایل تاریخ میلادی در چین آغاز شد، ولی در هنر غربی تا قرون وسطا ظهور نکرد، و به صورت پس زمینۀ تصاویر نسخ خطیِ مُذهّب به کار می رفت. نخستین نقاشیِ منحصر به منظره را به آمبروجو لورنتستّی، نقاش ایتالیایی، نسبت می دهند (ح ۱۳۳۵ م). تا قرن ۱۷ که «منظره پردازی کلاسیک» شکل گرفت، سفارش ها به تک چهره و صحنه های دینی و اساطیری محدود می شد. آثار روبنس و مکتب هلندی در پیشرفت ژانر یا این گونۀ نقاشی مؤثر بودند. تصویرکردن منظره برای نشان دادن املاک شخصی رواج یافت، ازجمله در پرده ای از گِینزبارو با نام آقا و خانم اَندروز (ح ۱۷۴۸). گرچه امپرسیونیسم آخرین مرحلۀ مهم منظره پردازی عینی بود، پایان تحول آن به شمار نمی رود. سزان از منظره برای مطالعۀ زیر ساخت های مشترک اشکال طبیعی سود برد، و ونسان ون گوگ آن را محملی برای بیان عواطف شخصی خود ساخت. نخستین بازنمایی ها از نقاشیِ منظره در آغاز چندان خواستار نداشت، زیرا کاربردی برای آن تصور نمی شد. نقاشی، امری تجملّی به شمار می رفت، و فقط به مناسبت هایی مانند تجلیل از اشخاص مهم، یا تزیین کلیساها، برای عملی عبادی و نیز برای آموزش دینی به افراد بی سواد، یا بعدها به قصد نشان دادن ثروت و شوکت اشخاص سفارش داده می شد. با این همه منظره های طبیعی از روزگار رومیان، در پس پردۀ تئاتر به کار می رفت؛ احتمالاً لورنتستّی از یک دیوارنگار منظره پردازی شدۀ رومی تأثیر گرفت، که امروز برجا نمانده است. تابلوی او با نام منظره (ح ۱۳۳۵ م) و دیوارنگاره هایی بزرگ از تصویر تبعات کشورداری خوب و بد در شهر و روستا (۱۳۳۷ـ۱۳۳۹ م؛ شهرداری سیِنا)، نخستین نمونه های منظره پردازی غربی به شمار می روند. کتاب ایام پربرکت دوک دو بری، (اوایل قرن ۱۵)، به سبب تقویم مصورّش با پس زمینه ای از منظره، تغییر فصل ها، و کار و تفریح مردم، حائز اهمیت است. در قرن ۱۵ منظره به دو صورت، به منزلۀ پس زمینه ازجمله در آثار یان وان آیک و در موارد بسیاری از لوازم صحنه در تئاتر بود. یوآخیم پاتینیر (ح ۱۴۸۵ـ۱۵۲۴م)، نقاش فلاندری، در پرده های دینی اش، منظره را عنصری غالب در تصویر ساخت. هیرونیموس بوس منظره های خیالی کشید، همچون نقاشی سه لتۀ باغ لذات دنیوی (ح ۱۵۰۵ـ۱۵۱۰؛ پرادو، مادرید)؛ و در قرن ۱۶ پیتر بروگل مهتر از منظره برفی تأثیرگذاری در پردۀ سرشماری بیت الحم (بروکسل) استفاده کرد.
رشد نقاشی منظره. مسافرت هنرمندان به ایتالیا و دیدن محیط تازه، خلق تابلوهایی از منظره را در پی داشت. برای مثال آلبرشت دورِر سفرنامۀ زیبایی از نقاشی های آبرنگ از خود برجا گذاشت. در رم هنرمندانی از شمال اروپا، ازجمله پل بریل و آدام اِلسهایمر، و هنرمندان ایتالیایی، همچون آنیباله کاراتچی و دومنیکینو، «منظرۀ کلاسیک» پدید آوردند (منظره ای خیالی با مضمون کلاسیک یا تاریخی). منظرۀ کلاسیک در آثار هنرمند فرانسوی، کلود لورن، به اوج زیبایی رسید؛ اگرچه آثار لورن درون مایه های تاریخی یا کلاسیک دارند، غالباً چشم اندازهای وسیعی را با فضایی گشاده و غرق در نور به نمایش می گذارند. نقاشی از منظره های آشنا و خانگی در قرن ۱۷ رواج یافت، ازجمله در آثار روبنس، و به ویژه در تابلوهای نقاشان مکتب هلندی ـ وان خوئی یِن، رامبرانت، رویسدال، هوبِما، کونینک، کوئیپ، و دیگران. نقاشان انگلیسی با تأثیر از هلندی ها، در قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹، منظره پردازی را تکامل بخشیدند. ویلسون، کروم و مکتب نورویچ، گِینزبارو، کانستبل، و ترنر منظره های رنگ روغنی باشکوهی خلق کردند، و پل سَندبی، جِی آر کازِنز، کاتمن، ترنر، گرتین، بانینگتون و بسیاری از نقاشان دیگر، منظره هایی با آبرنگ پدید آوردند. پس از کانستبل و ترنر، تحول بزرگ دیگری در فرانسه رخ داد. کورو و مکتب باربیزون، در میانۀ قرن ۱۹ جای خود را به کوربه و سپس امپرسیونیست ها؛ مونه، سیسلی، سزان، و پیسارو دادند. شیوۀ جدید منظره پردازی امپرسیونیست ها، با اختراع ساده ولی بسیار مهم ظهور رنگ وروغن لوله ای، هم زمان شد. پیش از آن نقاشان ناچار بودند رنگ وروغن را خود بسازند، انجام دادنِ این کارِ دشوار و وقت گیر فقط در کارگاه میسّر بود. لیکن از آن پس برای نخستین بار نقاش توانست از کارگاه خارج شود و نقاشی رنگ روغنی را مستقیماً از رویِ منظره بکشد. در نتیجه نور در نقاشی ها، واقع گرایانه تر شد؛ نقاش با سرعت بیشتری کار می کرد و می توانست لحظه ها را ثبت کند و یک امپرسیون یا دریافت آنی پدید آوَرَد. به این ترتیب نقاش دیگر بر کپی کردن جزئیات صحنه اصرار نمی ورزید. ونسان ون گوگ این ویژگی را به نهایت رساند، و با منظره هایش درپیِ بیان احساسات شخصی خود برآمد. منظره پردازان انگلیسی ازجمله فیلیپ ویلسون استیر و عده ای از اعضای گروه کَمدِن تاون، در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، از امپرسیونیسم و پُست امپرسیونیسم تأثیر گرفتند. در سال های بین دو جنگ جهانی، پل نَش و گراهام سادرلند در منظره پردازی های خود، سنّت های رمانتیک را با سوررئالیسم جدید درآمیختند؛ ویکتور پَسمور و جان پایپر منظره را به شیوه ای مدرن تصویر کردند. در دهۀ ۱۹۵۰ به موازات مکتب ظرفشویی در ادبیات و تئاتر، واقع گرایی جسورانه ای در منظره پردازی پا گرفت. از سوی دیگر رویکردی شاعرانه تر در هنر نقاشانی همچون راجر دُ گرِی مسلط گردید. بازنمود دنیای خارج در آثار هنرمندان، همچنان به روش های مهیجی دگرگون می شود. در امریکا جلوۀ شاخص منظره پردازی در آثار هومر مارتین تجلّی یافته است.
تابلوی شب پرستاره، اثر ونسان ون گوگ
تابلوی شب پرستاره، اثر ونسان ون گوگ
تابلوی شب پرستاره، اثر ونسان ون گوگ
بازنمود چشم اندازی در طبیعت، همچون مناظری از نواحی روستایی یا افق شهرها. منظره پردازی از اوایل تاریخ میلادی در چین آغاز شد، ولی در هنر غربی تا قرون وسطا ظهور نکرد، و به صورت پس زمینۀ تصاویر نسخ خطیِ مُذهّب به کار می رفت. نخستین نقاشیِ منحصر به منظره را به آمبروجو لورنتستّی، نقاش ایتالیایی، نسبت می دهند (ح ۱۳۳۵ م). تا قرن ۱۷ که «منظره پردازی کلاسیک» شکل گرفت، سفارش ها به تک چهره و صحنه های دینی و اساطیری محدود می شد. آثار روبنس و مکتب هلندی در پیشرفت ژانر یا این گونۀ نقاشی مؤثر بودند. تصویرکردن منظره برای نشان دادن املاک شخصی رواج یافت، ازجمله در پرده ای از گِینزبارو با نام آقا و خانم اَندروز (ح ۱۷۴۸). گرچه امپرسیونیسم آخرین مرحلۀ مهم منظره پردازی عینی بود، پایان تحول آن به شمار نمی رود. سزان از منظره برای مطالعۀ زیر ساخت های مشترک اشکال طبیعی سود برد، و ونسان ون گوگ آن را محملی برای بیان عواطف شخصی خود ساخت. نخستین بازنمایی ها از نقاشیِ منظره در آغاز چندان خواستار نداشت، زیرا کاربردی برای آن تصور نمی شد. نقاشی، امری تجملّی به شمار می رفت، و فقط به مناسبت هایی مانند تجلیل از اشخاص مهم، یا تزیین کلیساها، برای عملی عبادی و نیز برای آموزش دینی به افراد بی سواد، یا بعدها به قصد نشان دادن ثروت و شوکت اشخاص سفارش داده می شد. با این همه منظره های طبیعی از روزگار رومیان، در پس پردۀ تئاتر به کار می رفت؛ احتمالاً لورنتستّی از یک دیوارنگار منظره پردازی شدۀ رومی تأثیر گرفت، که امروز برجا نمانده است. تابلوی او با نام منظره (ح ۱۳۳۵ م) و دیوارنگاره هایی بزرگ از تصویر تبعات کشورداری خوب و بد در شهر و روستا (۱۳۳۷ـ۱۳۳۹ م؛ شهرداری سیِنا)، نخستین نمونه های منظره پردازی غربی به شمار می روند. کتاب ایام پربرکت دوک دو بری، (اوایل قرن ۱۵)، به سبب تقویم مصورّش با پس زمینه ای از منظره، تغییر فصل ها، و کار و تفریح مردم، حائز اهمیت است. در قرن ۱۵ منظره به دو صورت، به منزلۀ پس زمینه ازجمله در آثار یان وان آیک و در موارد بسیاری از لوازم صحنه در تئاتر بود. یوآخیم پاتینیر (ح ۱۴۸۵ـ۱۵۲۴م)، نقاش فلاندری، در پرده های دینی اش، منظره را عنصری غالب در تصویر ساخت. هیرونیموس بوس منظره های خیالی کشید، همچون نقاشی سه لتۀ باغ لذات دنیوی (ح ۱۵۰۵ـ۱۵۱۰؛ پرادو، مادرید)؛ و در قرن ۱۶ پیتر بروگل مهتر از منظره برفی تأثیرگذاری در پردۀ سرشماری بیت الحم (بروکسل) استفاده کرد.
رشد نقاشی منظره. مسافرت هنرمندان به ایتالیا و دیدن محیط تازه، خلق تابلوهایی از منظره را در پی داشت. برای مثال آلبرشت دورِر سفرنامۀ زیبایی از نقاشی های آبرنگ از خود برجا گذاشت. در رم هنرمندانی از شمال اروپا، ازجمله پل بریل و آدام اِلسهایمر، و هنرمندان ایتالیایی، همچون آنیباله کاراتچی و دومنیکینو، «منظرۀ کلاسیک» پدید آوردند (منظره ای خیالی با مضمون کلاسیک یا تاریخی). منظرۀ کلاسیک در آثار هنرمند فرانسوی، کلود لورن، به اوج زیبایی رسید؛ اگرچه آثار لورن درون مایه های تاریخی یا کلاسیک دارند، غالباً چشم اندازهای وسیعی را با فضایی گشاده و غرق در نور به نمایش می گذارند. نقاشی از منظره های آشنا و خانگی در قرن ۱۷ رواج یافت، ازجمله در آثار روبنس، و به ویژه در تابلوهای نقاشان مکتب هلندی ـ وان خوئی یِن، رامبرانت، رویسدال، هوبِما، کونینک، کوئیپ، و دیگران. نقاشان انگلیسی با تأثیر از هلندی ها، در قرن ۱۸ و اوایل قرن ۱۹، منظره پردازی را تکامل بخشیدند. ویلسون، کروم و مکتب نورویچ، گِینزبارو، کانستبل، و ترنر منظره های رنگ روغنی باشکوهی خلق کردند، و پل سَندبی، جِی آر کازِنز، کاتمن، ترنر، گرتین، بانینگتون و بسیاری از نقاشان دیگر، منظره هایی با آبرنگ پدید آوردند. پس از کانستبل و ترنر، تحول بزرگ دیگری در فرانسه رخ داد. کورو و مکتب باربیزون، در میانۀ قرن ۱۹ جای خود را به کوربه و سپس امپرسیونیست ها؛ مونه، سیسلی، سزان، و پیسارو دادند. شیوۀ جدید منظره پردازی امپرسیونیست ها، با اختراع ساده ولی بسیار مهم ظهور رنگ وروغن لوله ای، هم زمان شد. پیش از آن نقاشان ناچار بودند رنگ وروغن را خود بسازند، انجام دادنِ این کارِ دشوار و وقت گیر فقط در کارگاه میسّر بود. لیکن از آن پس برای نخستین بار نقاش توانست از کارگاه خارج شود و نقاشی رنگ روغنی را مستقیماً از رویِ منظره بکشد. در نتیجه نور در نقاشی ها، واقع گرایانه تر شد؛ نقاش با سرعت بیشتری کار می کرد و می توانست لحظه ها را ثبت کند و یک امپرسیون یا دریافت آنی پدید آوَرَد. به این ترتیب نقاش دیگر بر کپی کردن جزئیات صحنه اصرار نمی ورزید. ونسان ون گوگ این ویژگی را به نهایت رساند، و با منظره هایش درپیِ بیان احساسات شخصی خود برآمد. منظره پردازان انگلیسی ازجمله فیلیپ ویلسون استیر و عده ای از اعضای گروه کَمدِن تاون، در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰، از امپرسیونیسم و پُست امپرسیونیسم تأثیر گرفتند. در سال های بین دو جنگ جهانی، پل نَش و گراهام سادرلند در منظره پردازی های خود، سنّت های رمانتیک را با سوررئالیسم جدید درآمیختند؛ ویکتور پَسمور و جان پایپر منظره را به شیوه ای مدرن تصویر کردند. در دهۀ ۱۹۵۰ به موازات مکتب ظرفشویی در ادبیات و تئاتر، واقع گرایی جسورانه ای در منظره پردازی پا گرفت. از سوی دیگر رویکردی شاعرانه تر در هنر نقاشانی همچون راجر دُ گرِی مسلط گردید. بازنمود دنیای خارج در آثار هنرمندان، همچنان به روش های مهیجی دگرگون می شود. در امریکا جلوۀ شاخص منظره پردازی در آثار هومر مارتین تجلّی یافته است.
wikijoo: منظره_پردازی