منطبق کردن


معنی انگلیسی:
reconcile

فرهنگ فارسی

( مصدر ) مطابق کردن برابر کردن .

مترادف ها

register (فعل)
نشان دادن، ثبت کردن، نگاشتن، در دفتر وارد کردن، منطبق کردن

فارسی به عربی

سجل

پیشنهاد کاربران

برهم نهادن: انطباق.
نهاده بر: منطبق بر.
برهم نِهی: انطباق.
بسیار دیده ام که برای �انطباق� از �برهم نهادن� بهره برده شده است. در نگاه من برابرواژه ی شایسته ای است: )
پارسی را پاس بداریم.

بپرس