منطبعه

لغت نامه دهخدا

( منطبعة ) منطبعة. [ م ُ طَ ب ِ ع َ ] ( ع ص ) تأنیث منطبع. رجوع به منطبع شود.
- نفس منطبعه ؛ نفس فلکی است. حکما گویند برای افلاک دو محرک هست یک محرک قریب که عبارت از قوت مجرد از ماده باشد که نفس ناطقه و مدبره است و دیگر محرک بعید که عبارت از قوت جسمانی ساری در جرم آنهاست و آن را نفس منطبعه گویند، پس افلاک را دو نفس است یکی نفس ناطقه مدبره و دیگری نفس منطبعه ساریه در جرم آنها. ( فرهنگ علوم عقلی سجادی ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث منطبع ۱ - نقش شده . ۲ - چاپ شده . توضیح در فارسی غالبا مراعات تانیث نشود : [ کتاب لباب الالباب منطبعه اروپا ] . یا نفس منطبعه. نفس فلکی است . حکما گویند افلاک را دو محرک است : یکی محرک قریب که عبارت از قوت مجرد از ماده باشد و آن نفس ناطقه و مدبره است . دیگر محرک بعید که عبارت از قوت جسمانی ساری در جرم آنهاست و آنرا نفس منطبعه گویند . پس افلاک را دو نفس است : یکی نفس ناطقه مدبره و دیگری نفس منطبعه ساری در جرم آنها ( دستور ج ۳ ص ۳۵۱ )

پیشنهاد کاربران

بپرس