منضود

لغت نامه دهخدا

منضود. [ م َ ] ( ع ص ) رخت برهم نهاده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). برهم نهاده. نضید. ( از اقرب الموارد ). به نظم درچیده. مرتب روی هم چیده. بر یکدیگر نهاده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : و امطرنا علیها حجارة من سجیل منضود . ( قرآن 82/11 ).
کنند بر سرتو در شاهوار نثار
از آن درخت کجا طلح او بود منضود.
امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 135 ).
نور طلح منضود و سدر مخضود است. ( منشآت خاقانی چ محمدروشن ص 275 ).
- لؤلؤ منضود ؛ مروارید منظوم. دُرِّ منضد :
راوی روشندل از عبارت سعدی
ریخته در بزم شاه لؤلؤمنضود.
سعدی.
رجوع به ترکیب «دُرِّ منضد» ذیل منضد شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) بر هم نهاده : [ متاع منضود ] .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) برهم نهاده .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَّنضُودٍ: چیده شده و ردیف شده روی هم
ریشه کلمه:
نضد (۳ بار)

«مَنْضُود» از مادّه «نضد» به معنای روی هم قرار گفتن و پی درپی آمدن و متراکم است، یعنی این باران سنگ، آن چنان سریع و پی در پی بود، که گویی سنگ ها بر هم سوار می شدند.
روی هم چیدن. «نَضَدَ الْمَتاعَ: جَعَلَ بَعْضَهُ فَوْقَ بَعْضٍ» در نهج البلاغه خطبه 163 در باره طاوس فرموده: «وَنَضَّدَاَلْوانَهُ فی أَحْسَنِ تَنْضیدٍ» رنگهای او را در بهترین ترکیب رویهم قرار داده است. نضید و منضود به معنی رویهم چیده شده است. . بوجود آوردیم نخلهای بلند را که میوه آنها رویهم چیده شده‏اند . در کنار درخت سدر که شاخه‏اش بیخار یا از کثرت میوه خم شده است و در کنار درخت موزی که میوه‏اش رویهم چیده شده است. * . مراد از «منضود» ظاهرا پی درپی باریدن سنگهاست یعنی بر آن شهر سنگهایی از سجیل پی درپی باراندیم در «سجل» احتمال داده‏ایم که سجیل به معنی پی درپی باشد ولی لفظ «منضود» این احتمال را تضعیف می‏کند به نظر می‏آید مراد از آن سنگهای سخت باشد که قول ابوعبیده است یعنی سنگهایی از جنس سنگهای سخت که پی درپی می‏باریدند.

پیشنهاد کاربران

بپرس