منصوص

/mansusu/

لغت نامه دهخدا

منصوص. [ م َ ] ( ع ص ) به تحقیق رسانیده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). در نهایت تفحص تحقیق شده. ( ناظم الاطباء ). || آنچه از آیت صریح غیر محتاج به تأویل یا از حدیث صریح به ثبوت رسانیده شده باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). به ثبوت رسانیده شده. ( ناظم الاطباء ).
- حکم منصوص العلة ؛ آنچه علت حکم در ضمن دلیل بیان شده باشد مثل اینکه : الخمر حرام لأنه مسکر. ( از یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| معین شده. ( ناظم الاطباء ).
- المنصوص علیه ؛ معین. ( اقرب الموارد ).
|| ظاهر و آشکار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

حدیث یاسخنی که بانص گفته شده یاازروی تفحص وتحقیق ثابت شده
( اسم ) ۱ - معین شده ۲ - در نهایت تفحص تحقیق شده . ۳ - بثبوت رسانیده . ۴ - آنچه از آیات قران و احادیث که صریح و آشکار باشد و محتاج بتاویل نبود .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - معین شده . ۲ - به ثبوت رسانیده . ۳ - آنچه از آیات قرآن و احادیث که صریح و آشکار باشد و محتاج به تأویل نبود.

فرهنگ عمید

حدیث یا سخنی که با نص گفته شده، محقَّق.

پیشنهاد کاربران

سلیم
منصوص: برگزیده شده
انچه با حدیث و آیات نص صریح وآشکار آمده و مبین وتبین گردیده است
کسیکه همیشه مست
اماحاکم پی میخانه
تعزیرات غیر منصوص شرعی: در شرع اسمش نیامده و مجاراتش هم مشخص نشده . قانونگذار تعیین کرده
مثل مجازات تخلفات رانندگی
تعزیر منصوص شرعی : اسمش در شرع امده اما مجازاتش نیامده ( پس در اندازه حد نیست )
مثل کلاهبرداری
صریح و اشکار

بپرس