المنصور محمد بن ابى عامر، حاجب قدرتمند هشام ( المؤید ) خلیفهى اموى اندلس ( خلافت 366 - 399ق ) بود. دوران او مقارن است با آغاز ضعف نظامى و آشفتگى و هرج و مرج حکومت مسلمانان در اندلس. از این رو مسیحیان جرأت یافتند که به سر حداّت و مرزهاى اندلس تجاوز کرده و به غارت و کشتار بپردازند. المنصور از شخصیتهاى بزرگى است که در این اوضاع پریشان و آشفته، به فکر دفاع از قلمرو مسلمانان افتاد و ضربههاى متعدد و هولناکى بر پیکرهى دولتهاى مسیحى شمال اسپانیا وارد ساخت. این مقاله، به بررسى سلسله نبردهایى که میان المنصور و اسپانیاىِ مسیحى رخ داده است مىپردازد.
... [مشاهده متن کامل]
واژههاى کلیدى: اندلس، اسلام، مسیحیت، المنصور محمد بن ابى عامر، لیون، قشتاله، جلیقیه، نبرد شنت یاقب.
شخصیت المنصور بیش از هر چیز، شخصیتى نظامى است. او توانست مسیحیان شمال اسپانیا را تا حدود ماوراى جبال پیرنه براند و آنان جز این که هراسان و ترسناک شاهد اقدامات نظامى او باشند چارهاى نداشتند. دوران حکومت تقریباً بیست و هفت سالهى وى ( 366 - 392 ) سراسر در جنگ و نبرد در راه دفاع از اسلام سپرى شد؛ به طورى که مسیحیان او را عذابى از جانب خدا بر خود مىشمردند و پس از مرگ او نفس راحتى کشیدند. چنانکه راهبى مسیحى، پس از مرگ المنصور گفته بود:
منصور مُرد و در جهنم مدفون شد.
که این بیانگر عمق کینه و دشمنى مسیحیان نسبت به این شخصیت مبارز مسلمان است.
ایام حکومت المنصور محمد بن ابى عامر، یکى از دورههاى مهم در فعالیتهاى نظامى اندلس بوده است. تعداد جنگهاى وى را بین پنجاه و دو تا پنجاه و هفت جنگ نوشتهاند. 2 المنصور خود شخصاً در این نبردهاى بى امان شرکت داشته. و تقریباً از تمامى آنها پیروزمندانه بیرون آمده و در هیچ یک از آنها شکست نخورده است. اما اسناد زیادى دربارهى این جنگها در دست نیست و دربارهى آنها به تفصیل سخن گفته نشده است. 3
این سردار جنگجو و متعصب، با ذکاوت و زبردستى نقشههاى جنگ را طرح کرده و سپاهیان را به سوى اراضى مسیحیان رهبرى مىکرد. به طورى که در دوران حکومت المنصور مسیحیت در لبهى پرتگاه قرار گرفت و انتظار مىرفت که مسیحیت به کلى از اسپانیا ریشه کن شود. او اماکنى را که قبلاً پرچم اسلام در آن به اهتزاز در نیامده بود در نوردید4 و لشکریان او قدم به جاهایى نهادند که تا آن زمان پاى هیچ مسلمانى به آنجا نرسیده بود.
در این میان دو حادثه، مقارن روزگار حکومت المنصور، فرصت پیروزى را براى وى فراهم کرد. یکى انتقال پایتخت فاطمیان به قاهره و دیگر اختلافات و درگیرىهاى داخلى ممالک مسیحىِ شمال اسپانیا بود. در نتیجهى حادثهى اول، المنصور توانست در افریقا به پیروزىهایى دست یابد و حادثهى دوم سبب شد او بر همهى قسمتهاى شمالى شبه جزیرهى ایبرى مسلط شود. 5 ابن ابى عامر در این سلسله جنگها، یک هدف مهم سیاسى را تعقیب مىکرده است که امراى پیشین اندلس، در این مورد نمىاندیشیدهاند یا براى آنان وسیلهى تحقق بخشیدن به آن هدف، مهیّا نبوده است و آن این که وى مىخواست ممالک مسیحى اسپانیا را به کلى از میان بردارد و اقوامى را که خواهان استقلال ملى بودند، نابود سازد و سراسر شبه جزیره را زیر فرمان خلافت درآورد. از این رو در جنگهایش روشى بر خلاف اُمرا و سران پیش از خود اتخاذ کرد؛ بدین معنا که بیشتر جنگهاى آنان جنبهى دفاعى و ردَّ حملات مسیحیان را داشت در حالى که ابن ابى عامر، خود آغاز گر جنگ بود و هرگز با دشمنان مصالحه نمىکرد و جز به پیروزى کامل قانِع نبود. 6
المنصور در اوایل دوران جوانى آرزوى حکومت بر اسپانیا را داشت؛ چنانکه نزد دوستانش این آرزو را بر زبان رانده و گفته بود:
من باید بر اسپانیا حکومت کنم. 7
هر چند آن روز با گفتن این سخن مورد تمسخر دوستانش قرار گرفت؛ اما تاریخ، بیست و هفت سال حکومت مقتدرانه و شجاعانهى وى را در اندلس به ثبت رسانده است. در ایام حکومت او، چنان وحشتى بر ممالک مسیحى اسپانیا سایه افکنده بود که سلاطین مسیحى بر آن بودند تا با ایجاد روابط خویشاوندى، خود را به وى نزدیک کنند و دختران خود را به عنوان همسر، به او تقدیم دارند، و یا با ترس و وحشت از دور نظاره گر اقدامات نظامى وى باشند. به گفتهى امیرعلى:
مسیحیان شمال به قدرى از حاجب المنصور ترس داشتند که از هیچ یک از حکم فرمایان اندلس به آن درجه خائف نبودند و نظامیان، او را به واسطهى لیاقت و استعداد غریبى که در طرز تشکیلات داشت، مانند بت مىپرستیدند. او اسپانیا را چنان قوى ساخته بود که دوزى گوید: و در دوران عبدالرحمن سوم هم این توانایى را به خود ندیده بود. 8
قدرت و توانایى و استعداد فوق العادهى المنصور در امور جنگى، به جایى رسید که سلاطین و امراى مسیحى در مقابلش سر خم مىکردند، چنانکه یک بار پادشاه ناوار را وادار کرد در مقابلش زانو بزند و تواضع کند؛ زیرا دانسته بود که یک زن مسلمان در ولایت ناوار در اسارت به سر مىبرد و پادشاه ناوار با عذرخواهى آزادى وى را تعهّد کرد. 9 مقرى گوید:
او هرگز از غزوهاى برنگشت مگر آن که خود را براى غزوهى دیگرى آماده نمود. 10
از آنجا که سرزمین و ابنیه و کلیساهاى مسیحیان پى در پى مورد تاخت و تاز المنصور قرار مىگرفت، از او به عنوان چوب خشم خدا یاد مىکردند. 11
اولین نبرد المنصور
پس از مرگ حَکَم المستنصر، خلیفهى اموى اندلس ( خ 350 - 366ق ) ، مسیحیان حِلیقیه چون متوجه انتقال قدرت در اندلس و تحولات و دگرگونىهاى ناشى از آن شدند، فرصت را غنیمت شمرده و به اراضى اندلس تجاوز کردند. این تعرض بیشتر متوجه قلعهى رباح و اطراف آن بود و اهالى آن مناطق به دادخواهى و دفع تجاوز دشمن، به قرطبه آمدند. اما بزرگان دولت، از جمله حاجب جعفر بن عثمان المصحفى، ترسان از دفاع بازماندند وقدرت رویارویى با دشمن را نداشتند ؛ به طورى که حاجب المصحفى به ساکنان قلعهى رباح پیشنهاد کرد پل یا سد رودخانهى خود را ویران کنند تا مانع پیشروى دشمن گردد. اما . . .
... [مشاهده متن کامل]
واژههاى کلیدى: اندلس، اسلام، مسیحیت، المنصور محمد بن ابى عامر، لیون، قشتاله، جلیقیه، نبرد شنت یاقب.
شخصیت المنصور بیش از هر چیز، شخصیتى نظامى است. او توانست مسیحیان شمال اسپانیا را تا حدود ماوراى جبال پیرنه براند و آنان جز این که هراسان و ترسناک شاهد اقدامات نظامى او باشند چارهاى نداشتند. دوران حکومت تقریباً بیست و هفت سالهى وى ( 366 - 392 ) سراسر در جنگ و نبرد در راه دفاع از اسلام سپرى شد؛ به طورى که مسیحیان او را عذابى از جانب خدا بر خود مىشمردند و پس از مرگ او نفس راحتى کشیدند. چنانکه راهبى مسیحى، پس از مرگ المنصور گفته بود:
منصور مُرد و در جهنم مدفون شد.
که این بیانگر عمق کینه و دشمنى مسیحیان نسبت به این شخصیت مبارز مسلمان است.
ایام حکومت المنصور محمد بن ابى عامر، یکى از دورههاى مهم در فعالیتهاى نظامى اندلس بوده است. تعداد جنگهاى وى را بین پنجاه و دو تا پنجاه و هفت جنگ نوشتهاند. 2 المنصور خود شخصاً در این نبردهاى بى امان شرکت داشته. و تقریباً از تمامى آنها پیروزمندانه بیرون آمده و در هیچ یک از آنها شکست نخورده است. اما اسناد زیادى دربارهى این جنگها در دست نیست و دربارهى آنها به تفصیل سخن گفته نشده است. 3
این سردار جنگجو و متعصب، با ذکاوت و زبردستى نقشههاى جنگ را طرح کرده و سپاهیان را به سوى اراضى مسیحیان رهبرى مىکرد. به طورى که در دوران حکومت المنصور مسیحیت در لبهى پرتگاه قرار گرفت و انتظار مىرفت که مسیحیت به کلى از اسپانیا ریشه کن شود. او اماکنى را که قبلاً پرچم اسلام در آن به اهتزاز در نیامده بود در نوردید4 و لشکریان او قدم به جاهایى نهادند که تا آن زمان پاى هیچ مسلمانى به آنجا نرسیده بود.
در این میان دو حادثه، مقارن روزگار حکومت المنصور، فرصت پیروزى را براى وى فراهم کرد. یکى انتقال پایتخت فاطمیان به قاهره و دیگر اختلافات و درگیرىهاى داخلى ممالک مسیحىِ شمال اسپانیا بود. در نتیجهى حادثهى اول، المنصور توانست در افریقا به پیروزىهایى دست یابد و حادثهى دوم سبب شد او بر همهى قسمتهاى شمالى شبه جزیرهى ایبرى مسلط شود. 5 ابن ابى عامر در این سلسله جنگها، یک هدف مهم سیاسى را تعقیب مىکرده است که امراى پیشین اندلس، در این مورد نمىاندیشیدهاند یا براى آنان وسیلهى تحقق بخشیدن به آن هدف، مهیّا نبوده است و آن این که وى مىخواست ممالک مسیحى اسپانیا را به کلى از میان بردارد و اقوامى را که خواهان استقلال ملى بودند، نابود سازد و سراسر شبه جزیره را زیر فرمان خلافت درآورد. از این رو در جنگهایش روشى بر خلاف اُمرا و سران پیش از خود اتخاذ کرد؛ بدین معنا که بیشتر جنگهاى آنان جنبهى دفاعى و ردَّ حملات مسیحیان را داشت در حالى که ابن ابى عامر، خود آغاز گر جنگ بود و هرگز با دشمنان مصالحه نمىکرد و جز به پیروزى کامل قانِع نبود. 6
المنصور در اوایل دوران جوانى آرزوى حکومت بر اسپانیا را داشت؛ چنانکه نزد دوستانش این آرزو را بر زبان رانده و گفته بود:
من باید بر اسپانیا حکومت کنم. 7
هر چند آن روز با گفتن این سخن مورد تمسخر دوستانش قرار گرفت؛ اما تاریخ، بیست و هفت سال حکومت مقتدرانه و شجاعانهى وى را در اندلس به ثبت رسانده است. در ایام حکومت او، چنان وحشتى بر ممالک مسیحى اسپانیا سایه افکنده بود که سلاطین مسیحى بر آن بودند تا با ایجاد روابط خویشاوندى، خود را به وى نزدیک کنند و دختران خود را به عنوان همسر، به او تقدیم دارند، و یا با ترس و وحشت از دور نظاره گر اقدامات نظامى وى باشند. به گفتهى امیرعلى:
مسیحیان شمال به قدرى از حاجب المنصور ترس داشتند که از هیچ یک از حکم فرمایان اندلس به آن درجه خائف نبودند و نظامیان، او را به واسطهى لیاقت و استعداد غریبى که در طرز تشکیلات داشت، مانند بت مىپرستیدند. او اسپانیا را چنان قوى ساخته بود که دوزى گوید: و در دوران عبدالرحمن سوم هم این توانایى را به خود ندیده بود. 8
قدرت و توانایى و استعداد فوق العادهى المنصور در امور جنگى، به جایى رسید که سلاطین و امراى مسیحى در مقابلش سر خم مىکردند، چنانکه یک بار پادشاه ناوار را وادار کرد در مقابلش زانو بزند و تواضع کند؛ زیرا دانسته بود که یک زن مسلمان در ولایت ناوار در اسارت به سر مىبرد و پادشاه ناوار با عذرخواهى آزادى وى را تعهّد کرد. 9 مقرى گوید:
او هرگز از غزوهاى برنگشت مگر آن که خود را براى غزوهى دیگرى آماده نمود. 10
از آنجا که سرزمین و ابنیه و کلیساهاى مسیحیان پى در پى مورد تاخت و تاز المنصور قرار مىگرفت، از او به عنوان چوب خشم خدا یاد مىکردند. 11
اولین نبرد المنصور
پس از مرگ حَکَم المستنصر، خلیفهى اموى اندلس ( خ 350 - 366ق ) ، مسیحیان حِلیقیه چون متوجه انتقال قدرت در اندلس و تحولات و دگرگونىهاى ناشى از آن شدند، فرصت را غنیمت شمرده و به اراضى اندلس تجاوز کردند. این تعرض بیشتر متوجه قلعهى رباح و اطراف آن بود و اهالى آن مناطق به دادخواهى و دفع تجاوز دشمن، به قرطبه آمدند. اما بزرگان دولت، از جمله حاجب جعفر بن عثمان المصحفى، ترسان از دفاع بازماندند وقدرت رویارویى با دشمن را نداشتند ؛ به طورى که حاجب المصحفى به ساکنان قلعهى رباح پیشنهاد کرد پل یا سد رودخانهى خود را ویران کنند تا مانع پیشروى دشمن گردد. اما . . .