[ویکی فقه] منصور یکم سامانی (ابوصالح منصور بن نوح) معروف به امیر سدید (۳۶۵ – ۳۵۰ ه . ق) از پادشاهان سامانی بود.
بعد از مرگ "امیرعبدالملک سامانی" در سال ۳۵۰ وزیر سامانی "ابوعلی بلعمی" که با الپتگین سپهسالار خراسان دست در دست هم داشتند، نامه ای نوشت و درگذشت امیر را اطلاع داد. در واقع وزیر برای جانشین امیر از الپتگین کسب تکلیف کرد. الپتگین در نامه ترجیح داد فرزند جای پدر بنشیند، «پسر به تخت اولی تر از برادر باشد.» «ابوعلی بلعمی در حال نامه نوشت سوی الپتگین بدان چه رشید را افتاد و گفت: اگر صواب باشد نشاندن چون این جواب رفته بود، باز نامه رسید، که سامانیان و حشم برانند که منصور را باید نشاند.» اما بزرگان دربار بخارا برادر امیر متوفی، یعنی "منصور بن نوح" را به امارت برداشتند. الپتگین خواست نامه را از نیمه راه بازگرداند قبل از آن که کسی از رای مخالف وی باخبر شود، اما فایده ای نداشت و امیرمنصور و درباریان از نظر او مطلع شده بودند. «چون منصور را به پادشاهی بنشاندند الپتگین از او متوهم شد به تحف و پیغام دل او خوش می کرده اند فایده ای نبود تا شش سال، پس الپتگین را به درگاه خواند الپتگین دانست که خواندن او موجب خیر نیست.»
الپتگین در غزنین
کسی که بیش از همه در رساندن منصور به امارت کوشید "امیرابوالحسن بن عبدالله فایق" از غلامان رومی الاصل نوح بود که از بدو طفولیت نامزد خدمت منصور بن نوح شده و از مختصین مربیان او بود و به همین جهت او را "فایق خاصه" می خواندند. وقتی امیرمنصور بر تخت نشست ابتدا الپتگین را از سپهسالاری خراسان عزل کرد امیر می خواست از همان ابتدای کار آرای مخالف را از میان بردارد از طرفی اطرافیان امیر به او گوشزد کردند تا الپتگین را از میان برندارد، فرمانروا نمی شود گفتند او در خراسان پادشاهی می کند و مال و خواسته می نهد و لشگر همه به فرمان او هستند اگر او را برگیری از خواسته های او خزانه پر می شود، باید به تدبیری او را به بخارا کشاند و کارش را ساخت. «امیرمنصور او را به درگاه خواند، اما صاحب خبران نوشتند که تو را به چه می خواند.»
← عزل الپتگین
بعد از این که ابومنصور نتوانست در مقابل الپتگین کاری از پیش ببرد مورد سرزنش امیر قرار گرفت. او که خاطره عزل بی موردش را در سال ۳۴۹ق به یاد داشت می دانست این بار هم دربار می تواند به راحتی او را معزول کند. سپس با سپاهیان خود به طرف مرو شتافت تا در آن جا مخالفت را آغاز کند در آن جا به "حسن بن بویه" نامه نوشت و از او درخواست کمک کرد تا به جنگ امیر سامانی برود. ابومنصور حسن را به گرفتن گرگان از دست "وشمگیر زیاری" فراخواند. حسن نیز در سال ۳۵۱ به طبرستان لشگر کشید و وشمگیر را اول به گرگان و سپس به گیلان، فراری داد. سپس با سپاهیان فراوان در ناحیه خبوشان (قوچان) به مساعدت سپاه عبدالرزاق آمد. "ابوالحسن سیمجور" نیز که به جای ابومنصور سپهسالاری خراسان را بر عهده گرفته بود از طرف امیر سامانی به مقابله با سپاه متحد بویهی ابومنصور آمد اما ابومنصور به واسطه زهری که "یوحنا" به سفارش سیمجور به او خورانده بود ابتدا نابینا شد و سپس در معرکه کارزار درگذشت و لشگرش متواری شد.
فرمانروایی امیرخلف
...
بعد از مرگ "امیرعبدالملک سامانی" در سال ۳۵۰ وزیر سامانی "ابوعلی بلعمی" که با الپتگین سپهسالار خراسان دست در دست هم داشتند، نامه ای نوشت و درگذشت امیر را اطلاع داد. در واقع وزیر برای جانشین امیر از الپتگین کسب تکلیف کرد. الپتگین در نامه ترجیح داد فرزند جای پدر بنشیند، «پسر به تخت اولی تر از برادر باشد.» «ابوعلی بلعمی در حال نامه نوشت سوی الپتگین بدان چه رشید را افتاد و گفت: اگر صواب باشد نشاندن چون این جواب رفته بود، باز نامه رسید، که سامانیان و حشم برانند که منصور را باید نشاند.» اما بزرگان دربار بخارا برادر امیر متوفی، یعنی "منصور بن نوح" را به امارت برداشتند. الپتگین خواست نامه را از نیمه راه بازگرداند قبل از آن که کسی از رای مخالف وی باخبر شود، اما فایده ای نداشت و امیرمنصور و درباریان از نظر او مطلع شده بودند. «چون منصور را به پادشاهی بنشاندند الپتگین از او متوهم شد به تحف و پیغام دل او خوش می کرده اند فایده ای نبود تا شش سال، پس الپتگین را به درگاه خواند الپتگین دانست که خواندن او موجب خیر نیست.»
الپتگین در غزنین
کسی که بیش از همه در رساندن منصور به امارت کوشید "امیرابوالحسن بن عبدالله فایق" از غلامان رومی الاصل نوح بود که از بدو طفولیت نامزد خدمت منصور بن نوح شده و از مختصین مربیان او بود و به همین جهت او را "فایق خاصه" می خواندند. وقتی امیرمنصور بر تخت نشست ابتدا الپتگین را از سپهسالاری خراسان عزل کرد امیر می خواست از همان ابتدای کار آرای مخالف را از میان بردارد از طرفی اطرافیان امیر به او گوشزد کردند تا الپتگین را از میان برندارد، فرمانروا نمی شود گفتند او در خراسان پادشاهی می کند و مال و خواسته می نهد و لشگر همه به فرمان او هستند اگر او را برگیری از خواسته های او خزانه پر می شود، باید به تدبیری او را به بخارا کشاند و کارش را ساخت. «امیرمنصور او را به درگاه خواند، اما صاحب خبران نوشتند که تو را به چه می خواند.»
← عزل الپتگین
بعد از این که ابومنصور نتوانست در مقابل الپتگین کاری از پیش ببرد مورد سرزنش امیر قرار گرفت. او که خاطره عزل بی موردش را در سال ۳۴۹ق به یاد داشت می دانست این بار هم دربار می تواند به راحتی او را معزول کند. سپس با سپاهیان خود به طرف مرو شتافت تا در آن جا مخالفت را آغاز کند در آن جا به "حسن بن بویه" نامه نوشت و از او درخواست کمک کرد تا به جنگ امیر سامانی برود. ابومنصور حسن را به گرفتن گرگان از دست "وشمگیر زیاری" فراخواند. حسن نیز در سال ۳۵۱ به طبرستان لشگر کشید و وشمگیر را اول به گرگان و سپس به گیلان، فراری داد. سپس با سپاهیان فراوان در ناحیه خبوشان (قوچان) به مساعدت سپاه عبدالرزاق آمد. "ابوالحسن سیمجور" نیز که به جای ابومنصور سپهسالاری خراسان را بر عهده گرفته بود از طرف امیر سامانی به مقابله با سپاه متحد بویهی ابومنصور آمد اما ابومنصور به واسطه زهری که "یوحنا" به سفارش سیمجور به او خورانده بود ابتدا نابینا شد و سپس در معرکه کارزار درگذشت و لشگرش متواری شد.
فرمانروایی امیرخلف
...
wikifeqh: منصور_بن_نوح_امیر_سدید